parting

/ˈpɑːrtɪŋ//ˈpɑːtɪŋ/

معنی: فراق، سرحد موی سر
معانی دیگر: جدا سازی، تفکیک، مجزا سازی، (داده شده یا پرتاب شده یا گفته شده و غیره) درهنگام عزیمت، وداعی، خداحافظی، عزیمت، رهسپاری، رفتن، راهی شدن، مرگ، خط فاصل، محل جدا سازی، نقطه ی تفکیک، جدایی، مرخصی، جای تقسم، فرق، تجزیه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: parting of the ways
(1) تعریف: a division; separation.
مترادف: division, separation
متضاد: reunion
مشابه: disunion, divergence, scission, split

(2) تعریف: the act of departing or taking leave.
مترادف: adieu, departure, leave, leave-taking
متضاد: reunion
مشابه: divorce, dying, end, exile, farewell, going, separation
صفت ( adjective )
(1) تعریف: given, said, or done at parting.
مشابه: concluding, dying, farewell, final, last, terminating, valedictory

- a parting comment
[ترجمه مانی] کلام خداحافظی، عمل یا گفته ی کسی هنگام وداع و ترک کردن
|
[ترجمه گوگل] یک نظر جدایی
[ترجمه ترگمان] وقتی خداحافظی کرد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to parting or death.

جمله های نمونه

1. parting is such sweet sorrow. . .
(شکسپیر) الوداع گفتن حزنی آن چنان شیرین است. . .

2. parting of the ways
جدا شدن راه ها،انشعاب جاده

3. parting of the ways
جدایی،پایان همکاری یا رابطه

4. parting shot
آخرین تیر (پیش از عزیمت)،نیش آخر،ضربه ی آخر

5. his father's parting advice
پند پیش از رهسپاری پدرش

6. (gray) the curfew tolls the knell of parting day
خاموش باش،ناقوس مرگ روز را به صدا درمی آورد.

7. (gray) the curfew tolls the knell of parting day
ناقوس آوای مرگ روز گذران را می نوازد.

8. (t. gray) the curfew tolls the knell of parting day
ناقوس مرگ روز گذران را اعلام می دارد.

9. He said no more until their final parting.
[ترجمه گوگل]او تا آخرین جدایی آنها چیزی نگفت
[ترجمه ترگمان]تا آخرین خداحافظی دیگر حرفی نزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a dreadfully emotional parting.
[ترجمه گوگل]این یک جدایی احساسی وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]خداحافظی وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Make sure you read the contract before parting with any money.
[ترجمه گوگل]قبل از جدایی با هر پولی حتما قرارداد را بخوانید
[ترجمه ترگمان]مطمئن شو که قرارداد رو قبل از جدا شدن با پول خوندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His parting words were 'I love you. '
[ترجمه گوگل]کلمات فراق او این بود: "دوستت دارم" '
[ترجمه ترگمان]پس از خداحافظی گفت: من تو را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The parting of the ways came after a series of disagreements between the singer and his song-writer.
[ترجمه گوگل]این جدایی پس از یک سری اختلافات بین خواننده و ترانه سرای او اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]جدا شدن راه ها پس از یک سری اختلاف نظر بین خواننده و نویسنده آواز او حاصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I never forgot his parting words .
[ترجمه گوگل]هیچ وقت حرف فراقش را فراموش نکردم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت کلمات خداحافظی را فراموش نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These events led to a final parting of the ways.
[ترجمه گوگل]این اتفاقات منجر به جدایی نهایی راه شد
[ترجمه ترگمان]این رویدادها منجر به جدایی نهایی از این راه ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The parting from his sister had a positive effect on John.
[ترجمه گوگل]جدایی از خواهرش تأثیر مثبتی بر جان داشت
[ترجمه ترگمان]جدایی از خواهرش اثر مثبتی در جان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراق (اسم)
departure, separation, parting

سرحد موی سر (اسم)
parting

تخصصی

[عمران و معماری] درزه - لیچه
[زمین شناسی] یک رگه کوچک در زغال سنگ یایک لایه سنگی در رگه زغال سنگ دار یا یک شکاف جانبی یا تخلیه وارونه در راهرو باربری
[ریاضیات] تقسیم، جداسازی، تفکیک

انگلیسی به انگلیسی

• departure; separation; death; path, track
separating; dividing; of parting, of a departure
parting is the act or process of leaving a particular person or place.
the parting in someone's hair is the line along their head where their hair has been combed in different directions.

پیشنهاد کاربران

تفکیک ( حقوقی، ساختمانی )
( US part )
a line on someone's head made by brushing the hair in two different directions:
خطی روی سر کسی که با برس زدن مو در دو جهت مختلف ایجاد می شود، خط فرق سر
Bella, who gave the best speech, was wearing the most perfect suit, beautifully tailored, and a middle parting and no makeup.
...
[مشاهده متن کامل]

a centre/side parting

parting
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/parting
1 - جدایی، فراق
An emotional parting at the airport
The moment of parting لحظه جدائی
2 - BrE فرق ( مو ) AmE part
centre parting/part
فرق وسط
فرق سر

بپرس