• : تعریف: in grammar, a verbal form that may serve as an adjective, as "broken" in "a broken doll"; a gerund, as "scaling" in "Scaling the wall was difficult"; a preposition, as "considering" in "Considering the odds, their victory was astonishing";and an element in verb phrases, as "coming" in "They are coming tomorrow".
جمله های نمونه
1. past participle
وجه وصفی مجهول،اسم مفعول
2. present participle
وجه وصفی معلوم
3. the word "swimming" in the sentence: "a swimming child", is present participle
واژه ی ((شنا)) در جمله ی: کودک در حال شنا،صفت فاعلی است
4. the word "writing" in this sentence: "he is writing", is present participle
واژه ی "writing" در این جمله: او دارد می نویسد،وجه وصفی حال است.
5. In"After marrying him, her trouble began, "the participle "marrying"dangles.
[ترجمه گوگل]در «بعد از ازدواج با او، دردسر او شروع شد، «عقد «ازدواج» آویزان میشود [ترجمه ترگمان]در فیلم \"بعد از ازدواج با او، مشکل او شروع شد،\" participle \"با\" dangles \" ازدواج می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. There are two types of participle in English: the past participle and the present participle.
[ترجمه hedi] دو نوع وجه وصفی در انگلیسی وجود دارد:وجه وصفی حال و وجه وصفی گذشته
|
[ترجمه گوگل]دو نوع فعل در زبان انگلیسی وجود دارد: فعل ماضی و فعل [ترجمه ترگمان]دو نوع of در زبان انگلیسی وجود دارد: the گذشته و the فعلی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. a tight-fitting lid. Before a past participle tightly is used:clusters of tightly packed flowers.
[ترجمه گوگل]یک درب محکم قبل از اینکه یک فعل ماضی محکم استفاده شود: خوشه هایی از گل های محکم بسته بندی شده [ترجمه ترگمان]یک سرپوش محکم قبل از یک participle past به سختی مورد استفاده قرار می گیرد: خوشه های گل فشرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The past participle of regular verbs ends in '-ed'.
[ترجمه گوگل]فعل ماضی افعال منظم به "-ed" ختم می شود [ترجمه ترگمان]تکرار گذشته افعال منظم به صورت خلاصه به پایان می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The rate of text participle is most important especially in applied in great information handling, and it affects the efficiency of whole system.
[ترجمه گوگل]میزان مشارکت متن به ویژه در کاربرد در مدیریت اطلاعات بسیار مهم است و بر کارایی کل سیستم تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]سرعت متن به خصوص در مورد کاربرد در جابجایی اطلاعات بسیار مهم است و بر کارایی کل سیستم تاثیر می گذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A participle has the function of an adjective.
[ترجمه گوگل]مضارع کارکرد صفت را دارد [ترجمه ترگمان]یک participle وظیفه یک صفت را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Dangling Participle is a complicated language phenomenon caused by omission.
[ترجمه گوگل]Dangling Participle یک پدیده زبانی پیچیده است که در اثر حذف ایجاد می شود [ترجمه ترگمان]Dangling participle یک پدیده زبانی پیچیده است که ناشی از حذف است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Some, like swonken (the past participle of swink, meaning "to toil", but also used to mean coupling), have disappeared.
[ترجمه گوگل]برخی مانند swonken (ماضی swink به معنای "محمود کردن"، بلکه به معنای جفت کردن نیز استفاده می شود) ناپدید شده اند [ترجمه ترگمان]برخی، مانند swonken (the گذشته of، یعنی \"کار کردن\"، اما همچنین برای جفت سازی به کار برده شدند)، ناپدید شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. So there will be a participle necessary.
[ترجمه گوگل]پس یک جزء ضروری خواهد بود [ترجمه ترگمان] پس صددرصد لازم میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There are two participles, the present participle and the past participle.
[ترجمه گوگل]دو فاعل وجود دارد، فاعل و مضارع [ترجمه ترگمان]دو نکته اساسی وجود دارد که وجه وصفی است و گذشته وصفی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
وجه وصفی (اسم)
participle
وجه وصفی معلوم (اسم)
participle, present participle
وجه وصفی مجهول (اسم)
participle
صفت مفعولی (اسم)
participle
انگلیسی به انگلیسی
• verb form that functions as an adjective (grammar) in grammar, a participle is a form of a verb that can be used in compound tenses. english verbs have a past participle, which usually ends in `-ed', and a present participle, which ends in `-ing'.
پیشنهاد کاربران
زابان از زاباندن : وجه وصفی ( دستورزبان ) - Participle
وجه وصفی، صفت مفعولی
participle ( زبانشناسی ) واژه مصوب: صفتِ فعلی تعریف: صفت مشتق از فعل