- A partially eaten piece of toast remained on the plate.
[ترجمه گوگل] یک تکه نان تست نیمه خورده در بشقاب باقی ماند [ترجمه ترگمان] تکه ای نان برشته روی بشقاب مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Her partially clothed body was found in woods nearby.
[ترجمه ----] بدن نیمه پوشیده او ( از لباس ) در نزدیکی جنگل یافت شد.
|
[ترجمه Peter Strahm] بدن نیمه پوشیده او در جنگل های اطراف پیدا شد.
|
[ترجمه گوگل]جسد نیمهپوش او در جنگلهای نزدیک پیدا شد [ترجمه ترگمان]بدن نیمه شبه او در جنگل در نزدیکی پیدا شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He was partially paralysed by the fall.
[ترجمه احمد] وی بر اثر سقوط تا حدی فلج شده بود
|
[ترجمه گوگل]او در اثر سقوط تا حدی فلج شد [ترجمه ترگمان]سقوط او تا حدی فلج شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The operation was only partially successful.
[ترجمه گوگل]این عملیات فقط تا حدی موفقیت آمیز بود [ترجمه ترگمان]این عملیات تنها تا اندازه ای موفقیت آمیز بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He's been totally/partially deaf since birth.
[ترجمه گوگل]او از بدو تولد تا حدی ناشنوا بوده است [ترجمه ترگمان]او از بدو تولد تا حدودی ناشنوا بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Remember that you are partially responsible for their unhappiness.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که تا حدی مسئول ناراحتی آنها هستید [ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که تو تا اندازه ای مسئول بدبختی آن ها هستی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The museum has special facilities for blind and partially sighted visitors.
[ترجمه گوگل]این موزه امکانات ویژه ای برای بازدیدکنندگان نابینا و کم بینا دارد [ترجمه ترگمان]این موزه امکانات ویژه ای برای بازدیدکنندگان نابینا و جزئی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. You are partially correct.
[ترجمه مهرانه] حدودا درست میگی
|
[ترجمه گوگل]تا حدودی درست می گویید [ترجمه ترگمان]تو تا اندازه ای درست میگی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The house was partially hidden behind some trees.
[ترجمه گوگل]خانه تا حدودی پشت چند درخت پنهان شده بود [ترجمه ترگمان]خانه تا اندازه ای پشت درختان پنهان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Unemployment insurance means that you are partially protected if you lose your job.
[ترجمه گوگل]بیمه بیکاری به این معنی است که در صورت از دست دادن شغل خود تا حدی از شما محافظت می شود [ترجمه ترگمان]بیمه بیکاری به این معنی است که اگر کارتان را از دست بدهید، تا حدی حفاظت می شوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The meat was only partially cooked.
[ترجمه گوگل]گوشت فقط تا حدی پخته شد [ترجمه ترگمان]گوشت را فقط اندکی پخته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Our fears of conflict were partially vindicated by today's events.
[ترجمه گوگل]ترس ما از درگیری تا حدی با وقایع امروز ثابت شد [ترجمه ترگمان]نگرانی های ما از درگیری تا حدی توسط رویداده ای امروز توجیه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Reading aids have been provided for partially sighted pupils.
[ترجمه گوگل]برای دانش آموزان کم بینا وسایل کمک خواندن ارائه شده است [ترجمه ترگمان]بیماری خواندن برای دانش آموزان partially فراهم شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. a society for the blind and partially sighted .
[ترجمه گوگل]جامعه ای برای نابینایان و کم بینایان [ترجمه ترگمان]جامعه ای برای نابینا و partially [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The driver is partially to blame for the accident.
[ترجمه گوگل]راننده تا حدودی مقصر این تصادف است [ترجمه ترگمان]راننده تا حدی مقصر این حادثه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The campaign was at best only partially successful.
[ترجمه گوگل]این کمپین در بهترین حالت فقط تا حدی موفق بود [ترجمه ترگمان]کمپین تنها تا اندازه ای موفقیت آمیز بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
طرفدارانه (قید)
partially, tendentiously
تخصصی
[ریاضیات] بگونه پاره ای، جزئی، جزئا
انگلیسی به انگلیسی
• in an incomplete manner, partly; in a biased manner, prejudicially partially means to some extent, but not completely.
پیشنهاد کاربران
۱. به طور جزئی. به طور ناقص ۲. مغرضانه. جانبدارانه. با تبعیض
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم par 📌 این ریشه، معادل "equal" یا "level" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "equal" یا "level" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 parity: the state of being ‘equal’ or on a level 🔘 compare: to set things ‘equal’ beside one another and judge 🔘 comparison: the act of evaluating how things are ‘equal’ or different 🔘 par: the standard ‘level’ or equal value of something 🔘 partial: not ‘equal’ or whole; only a part 🔘 impartial: not taking sides; treating all as ‘equal’ 🔘 disparity: lack of ‘equality’; great difference 🔘 disparate: fundamentally not ‘equal’; distinct 🔘 peer: one who is an ‘equal’ in status or rank ( from same root ) 🔘 nonpareil: having no ‘equal’; unrivaled 🔘 subpar: below the expected ‘equal’ standard 🔘 prepare: to make ready; etymologically “make equal/level beforehand” 🔘 separate: to set apart; originally “to make un - equal or apart” 🔘 apparatus: equipment put together to operate as a balanced ‘whole’ 🔘 incomparable: beyond being set ‘equal’ with anything else
تا اندازه ای، تا یک اندازه، اندکی. ناقص.
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
partially ( adv ) = به طور نسبی، تا اندازه ای، نسبتاً، تا حدودی، تا حدی، تقریباً ، اندکی معانی دیگر >>>> قسمتی، بخشی ، به صورت جزئی Definition = نه کاملاً مترادف با کلمه : somewhat ... [مشاهده متن کامل]
A society for the blind and partially sighted = انجمن برای نابینایان و تقریباً کم بینایان examples: 1 - The clerk was only partially responsible for the error مسئول فروش فقط تا اندازه ای مسئول آن خطا بود 2 - The road was partially blocked by a fallen lamppost قسمتی از جاده توسط تیر چراغ برق افتاده مسدود شده بود 3 - Her face was partially concealed by the shadows صورتش تقریباً توسط سایه ها پنهان شده بود 4 - The meat was only partially cooked. گوشت فقط به صورت جزئی پخته شد. 5 - The scheme is partially funded by government grants. این طرح تقریباً از محل کمکهای دولتی تأمین می شود.
نصفه نیمه.
تا یه اندازه ای، تا یه مقداری ( و نه به طور کامل ) مثال: من جواب سوال رو تا یه اندازه ای برات نوشتم.