partiality

/ˌpɑːrʃiˈæləti//ˌpɑːʃɪˈælɪti/

معنی: طرفداری، تعصب، غرض، علاقه شدید به چیزی، ملیت، جانبداری
معانی دیگر: سوگیری، غرض ورزی، تبعیض، علاقه، دوستداری، دلبستگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: partialities
(1) تعریف: the condition of being partial.
مترادف: partisanship, prejudice
مشابه: favor, favoritism

(2) تعریف: a favorable or positive prejudice or bias.
مترادف: partisanship, predilection, predisposition
مشابه: bias, disposition, favor, preference, prejudice, proclivity, propensity, tendency

- The rich have a partiality for luxury.
[ترجمه متین] ثروتمندان تجمل گرایی را ترجیح می دهند
|
[ترجمه گوگل] ثروتمندان برای تجمل گرایی جانبداری دارند
[ترجمه ترگمان] ثروتمندان به تجمل علاقه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a particular liking or fondness.
مترادف: fancy, fondness, liking, penchant, taste, weakness
مشابه: affinity, bent, favor, inclination, like, love, predilection, preference

- a partiality for blue
[ترجمه گوگل] جزئی برای آبی
[ترجمه ترگمان] طرفداری از رنگ آبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her partiality for persian music
علاقه ی او نسبت به موسیقی ایرانی

2. his partiality to the members of his own party was obvious
جانبداری او از اعضای حزب خودش آشکار بود.

3. we tried to avoid any smell of partiality
ما کوشیدیم کمترین اثری از جانبداری از خود نشان بدهیم.

4. it is difficult for me to judge my daughter's painting without partiality
داوری بی طرفانه ی نقاشی دخترم برای من دشوار است.

5. She has a partiality for exotic flowers.
[ترجمه گوگل]او به گلهای عجیب و غریب علاقه دارد
[ترجمه ترگمان]او علاقه اش به گله ای عجیب و غریب را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has a partiality for expensive suits.
[ترجمه گوگل]او برای کت و شلوارهای گران قیمت طرفداری دارد
[ترجمه ترگمان]او علاقه زیادی به کت و شلوار گران قیمتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has a partiality for French cheese.
[ترجمه گوگل]او به پنیر فرانسوی علاقه دارد
[ترجمه ترگمان] اون از پنیر فرانسوی خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The umpire showed partiality for that team.
[ترجمه گوگل]داور برای آن تیم جانبداری نشان داد
[ترجمه ترگمان]داور به طرفداری از این تیم ابراز علاقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The judges have been heavily criticized for their partiality in the whole affair.
[ترجمه گوگل]قضات به دلیل جانبداری در کل ماجرا به شدت مورد انتقاد قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]قضات به شدت از جانبداری خود در کل این قضیه مورد انتقاد قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Integrity provides protection against partiality or deceit or other forms of official corruption, for example.
[ترجمه گوگل]برای مثال صداقت در برابر جانبداری یا فریب یا سایر اشکال فساد رسمی محافظت می کند
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، تمامیت از جانبداری یا فریب یا اشکال دیگر فساد رسمی حمایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Specifically, it can uncover disciplinary partiality, ideology, hidden interests, professional skullduggery, deception and illusion.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، می تواند جانبداری انضباطی، ایدئولوژی، علایق پنهان، جمجمه کاری حرفه ای، فریب و توهم را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، آن می تواند تعصب انضباطی، ایدئولوژی، علایق پنهان، skullduggery حرفه ای، فریب و فریب را کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are tendencies towards closure, partiality and sheer irrationality in society, and these admittedly affect higher education.
[ترجمه گوگل]گرایش به تعطیلی، جانبداری و غیرمنطقی محض در جامعه وجود دارد و مسلماً اینها بر آموزش عالی تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]گرایش ها نسبت به خاتمه، جانبداری و نامعقول بودن محض در جامعه وجود دارد و این امر قطعا آموزش عالی را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Dar es Salaam-based Government papers, despite their partiality, did act as a valuable forum for public debate.
[ترجمه گوگل]مقالات دولت مستقر در دارالسلام، علیرغم جانبداری، به عنوان یک انجمن ارزشمند برای بحث عمومی عمل کردند
[ترجمه ترگمان]روزنامه های دولتی دارالسلام، علی رغم طرفداری آن ها، به عنوان مجمعی با ارزش برای بحث های عمومی عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Will you show him partiality ? Will you argue the case for God?
[ترجمه گوگل]آیا به او جانبداری نشان می دهید؟ آیا برای خدا استدلال می کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا به او علاقه نشان می دهید؟ در مورد این پرونده با خدا بحث می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The partiality for consumption reveals that a family trusts the particular merchandise.
[ترجمه گوگل]جزئی بودن برای مصرف نشان می دهد که یک خانواده به کالای خاص اعتماد دارد
[ترجمه ترگمان]طرفداری از مصرف نشان می دهد که یک خانواده به کالاهای خاص اعتماد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفداری (اسم)
support, adherence, advocacy, favoritism, siding, partiality, adhesion, approbation, backstop, approval, backing, partisanship, sponsorship

تعصب (اسم)
partiality, zealotry, zeal, bias, prejudice, bigotry, fanaticism, intolerance, intolerancy, preconception, prepossession

غرض (اسم)
gain, motive, partiality, purpose, intention, grudge, spite, prejudice, lucre, peeve, private interest

علاقه شدید به چیزی (اسم)
propensity, leaning, partiality, predilection

ملیت (اسم)
partiality, nationality

جانبداری (اسم)
siding, partiality, predilection

انگلیسی به انگلیسی

• discrimination; bias, prejudice; preference

پیشنهاد کاربران

. Tendency to prefer one thing to another
طرفداری - تعصب - جانب داری
۱. تبعیض. جانبداری. طرفداری. سوگیری. غرض ورزی ۲. علاقه. دلبستگی
مثال:
It is difficult for me to judge my daughter's painting without partiality.
برای من سخت است بدون طرفداری و جانبداری درباره نقاشی دخترم داوری کنم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : partiality
صفت ( adjective ) : partial
قید ( adverb ) : partially
1. جانبداری، تبعیض
2. علاقه، دلبستگی

بپرس