فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: parries, parrying, parried
حالات: parries, parrying, parried
• (1) تعریف: to deflect or knock aside (a blow or stroke), as with one's weapon in fencing.
• مترادف: deflect, repel, ward
• مشابه: avert, dodge, duck, fend, foil, stave off
• مترادف: deflect, repel, ward
• مشابه: avert, dodge, duck, fend, foil, stave off
- He parried every stroke of his opponent's blade.
[ترجمه Artorias] او ( مذکر ) تمام زربه های تیغه را دفع میکند|
[ترجمه گوگل] او هر ضربه تیغه حریفش را دفع می کرد[ترجمه ترگمان] آراگون به سرعت تمام ضربه شمشیر حریف را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to avoid or turn aside (an unwelcome question or the like).
• مترادف: evade, repel, ward
• مشابه: avert, circumvent, counter, dodge, duck, elude, rebuff, resist, sidestep, stall, stave off
• مترادف: evade, repel, ward
• مشابه: avert, circumvent, counter, dodge, duck, elude, rebuff, resist, sidestep, stall, stave off
- The very reserved actress parried every attempt to probe into her private life.
[ترجمه گوگل] این بازیگر بسیار محتاط از هر تلاشی برای تحقیق در مورد زندگی خصوصی خود جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه بسیار محتاط، هر تلاشی را که برای کاوش در زندگی خصوصی او به عمل می آمد، دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه بسیار محتاط، هر تلاشی را که برای کاوش در زندگی خصوصی او به عمل می آمد، دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to deflect or knock aside a blow, stroke, or the like.
• مترادف: repel
• مشابه: counter, dodge, duck, escape, fend, stall
• مترادف: repel
• مشابه: counter, dodge, duck, escape, fend, stall
اسم ( noun )
حالات: parries
حالات: parries
• (1) تعریف: a movement that deflects or blocks a blow, stroke, or the like.
• مشابه: block, tactic
• مشابه: block, tactic
• (2) تعریف: a clever answer, evasion, or other tactic to defend oneself.
• مشابه: answer, dodge, evasion, rebuff, stall, tactic
• مشابه: answer, dodge, evasion, rebuff, stall, tactic
- The witness's sharp-witted parry left the prosecutor momentarily speechless.
[ترجمه گوگل] جدال تیزبین شاهد، دادستان را برای لحظه ای لال کرد
[ترجمه ترگمان] او لحظه ای سکوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او لحظه ای سکوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید