parry

/ˈperi//ˈpæri/

معنی: دفع کردن حمله حریف، دفع حمله، دورسازی، دور کردن، طفره رفتن
معانی دیگر: (در مقابل ضربه یا فرود شمشیر و غیره) جا خالی دادن، دفع کردن، (پرسش یا انتقاد و غیره) طفره رفتن، (با زرنگی) بلا جواب گذاشتن، خود را به کوچه ی علی چپ زدن، از زیر سئوال در رفتن، جاخالی، دفاع، پدافند

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: parries, parrying, parried
(1) تعریف: to deflect or knock aside (a blow or stroke), as with one's weapon in fencing.
مترادف: deflect, repel, ward
مشابه: avert, dodge, duck, fend, foil, stave off

- He parried every stroke of his opponent's blade.
[ترجمه Artorias] او ( مذکر ) تمام زربه های تیغه را دفع میکند
|
[ترجمه گوگل] او هر ضربه تیغه حریفش را دفع می کرد
[ترجمه ترگمان] آراگون به سرعت تمام ضربه شمشیر حریف را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to avoid or turn aside (an unwelcome question or the like).
مترادف: evade, repel, ward
مشابه: avert, circumvent, counter, dodge, duck, elude, rebuff, resist, sidestep, stall, stave off

- The very reserved actress parried every attempt to probe into her private life.
[ترجمه گوگل] این بازیگر بسیار محتاط از هر تلاشی برای تحقیق در مورد زندگی خصوصی خود جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] هنرپیشه بسیار محتاط، هر تلاشی را که برای کاوش در زندگی خصوصی او به عمل می آمد، دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to deflect or knock aside a blow, stroke, or the like.
مترادف: repel
مشابه: counter, dodge, duck, escape, fend, stall
اسم ( noun )
حالات: parries
(1) تعریف: a movement that deflects or blocks a blow, stroke, or the like.
مشابه: block, tactic

(2) تعریف: a clever answer, evasion, or other tactic to defend oneself.
مشابه: answer, dodge, evasion, rebuff, stall, tactic

- The witness's sharp-witted parry left the prosecutor momentarily speechless.
[ترجمه گوگل] جدال تیزبین شاهد، دادستان را برای لحظه ای لال کرد
[ترجمه ترگمان] او لحظه ای سکوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Martin Parry, author of the report, says it's time for concerted action by world leaders.
[ترجمه گوگل]مارتین پری، نویسنده این گزارش، می گوید زمان اقدام هماهنگ رهبران جهان فرا رسیده است
[ترجمه ترگمان]مارتین پری نویسنده این گزارش می گوید که زمان اقدام هماهنگ رهبران جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is far easier to parry a direct blow than to stop it forcibly.
[ترجمه گوگل]مقابله با یک ضربه مستقیم بسیار ساده تر از متوقف کردن آن به زور است
[ترجمه ترگمان]ضربه زدن به یک ضربه مستقیم بسیار آسان تر از آن است که به زور متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That left him three strokes behind the pacesetter, Parry.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که او سه ضربه پشت دستگاه ضربان سنج را پشت سر بگذارد، پری
[ترجمه ترگمان]آن را سه بار پشت سر هم گذاشت، پاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On occasions Mr Parry was seen to wring his hands as he struggled with his emotions.
[ترجمه گوگل]در مواقعی دیده می شد که آقای پری در حالی که با احساساتش مبارزه می کرد دستانش را فشار می داد
[ترجمه ترگمان]در مواقعی که آقای پری هنگام کش مکش با احساسات خود دیده می شد که آقای پری دست هایش را به هم می فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mrs Parry, have you marked our tests yet?
[ترجمه گوگل]خانم پری، آیا هنوز تست های ما را علامت گذاری کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]خانم پری، هنوز آزمایش های ما را نشان داده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And some, and among them Rhodri Parry, had more dangerous and precious things to hide from the retreating soldiery.
[ترجمه گوگل]و برخی، و از جمله رودری پری، چیزهای خطرناکتر و گرانبهایی برای پنهان کردن از سربازان عقب نشینی داشتند
[ترجمه ترگمان]و بعضی از آن ها، در میان آن ها، پاری چیزهای خطرناک و گران بها داشتند که از سربازان عقب نشینی پنهان می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Parry said he hadn't attached much importance to the decision.
[ترجمه گوگل]پری گفت که به این تصمیم اهمیت زیادی نداده است
[ترجمه ترگمان]پری گفت که چندان اهمیتی به این تصمیم نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then he responded brilliantly late on to parry a point-blank shot from the ill-starred Simpson.
[ترجمه گوگل]سپس او با تأخیر پاسخی درخشان داد تا یک شوت نقطه‌ای از سیمپسون بد ستاره را جبران کند
[ترجمه ترگمان]سپس او به خوبی برای دفع حمله به یک گلوله سفید از the ill جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Watching over his son, Colin Parry felt extremely moved.
[ترجمه گوگل]کالین پری که مراقب پسرش بود، بسیار متاثر شد
[ترجمه ترگمان]کالین پری که به پسرش نگاه می کرد خیلی متاثر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mr Parry said that it was a very sad case.
[ترجمه گوگل]آقای پری گفت که این یک مورد بسیار غم انگیز است
[ترجمه ترگمان]آقای پری گفت که این یک مورد بسیار غم انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Parry gave an undertaking that pay television would not be introduced next season.
[ترجمه گوگل]پری متعهد شد که تلویزیون پولی فصل آینده معرفی نشود
[ترجمه ترگمان]پری قبول کرد که هزینه تلویزیون در فصل بعدی معرفی نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He slashed across his body to parry the attack of the man on the left.
[ترجمه گوگل]او برای مقابله با حمله مرد سمت چپ بدن خود را بریده بود
[ترجمه ترگمان]او به بدنش ضربه زد تا حمله مردی را که در سمت چپ بود دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I could parry some of the weaker kids.
[ترجمه گوگل]من می توانم با برخی از بچه های ضعیف تر مخالفت کنم
[ترجمه ترگمان]می تونستم چند تا از بچه های ضعیف تر رو دفع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Parry became a repository for the tribe's oral history.
[ترجمه گوگل]پری به مخزن تاریخ شفاهی قبیله تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]پری یک مخزن برای تاریخچه شفاهی قبیله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن حمله حریف (اسم)
parry

دفع حمله (اسم)
parry

دورسازی (اسم)
parry

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

طفره رفتن (فعل)
dodge, avoid, elude, evade, shirk, jink, prevaricate, equivocate, parry, put by

انگلیسی به انگلیسی

• warding off, repulsion; evasion, avoidance
ward off, turn away, repulse; evade, avoid, dodge
if you parry an argument or question, you cleverly avoid dealing with it or answering it.
if you parry a blow, you push aside your attacker's arm or weapon so that you are not hurt.

پیشنهاد کاربران

[بازی های ویدیویی مبارزه ای]
دفع ضربه حریف با یک حرکت خاص که فرصت ضدحمله می دهد.
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To deflect or block an attack or question ⚔️
🔍 مترادف: Deflect, evade
✅ مثال: The skilled fencer was able to parry his opponent's strikes with ease
to defend yourself by turning or pushing aside ( a punch, a weapon, etc. )
دفع کردن - خنثی کردن ضربه حریف
∆ many abilities or powered by adrenaline, which is built up by landing hits, successfully dodging or parrying enemies attacks, and many more actions. when an ability is used one adrenaline segment is penned and must be built up again.
...
[مشاهده متن کامل]

طفره رفتن ( از زیر سئول در رفتن ) , دفع کردن
دفاع کردن دفاع
علاوه بر معادل های قیدشده در بالا
_____________________________________________
پری [نام خانوادگی]
مثال:
هیوبرت پَری Hubert Parry
یک نوع مراسم رقص

بپرس