parental

/pəˈrentl̩//pəˈrentl̩/

معنی: والدینی، وابسته به پدر و مادر
معانی دیگر: وابسته به والدین، پدرانه، مادرانه، اصلی، سرچشمه ای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: parentally (adv.)
• : تعریف: of, relating to, or characteristic of a parent or parents.
مشابه: mother

جمله های نمونه

1. parental duties
وظایف والدین

2. parental love
عشق پدر و مادر (نسبت به فرزند)

3. under parental guidance
تحت سرپرستی والدین

4. School officials say they welcome parental involvement.
[ترجمه گوگل]مسئولان مدرسه می گویند از مشارکت والدین استقبال می کنند
[ترجمه ترگمان]مسئولان مدرسه می گویند که از مشارکت والدین استقبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Children always revolt against parental disciplines.
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه علیه نظم و انضباط والدین طغیان می کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه علیه رشته های والدینی شورش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Parental love is the greatest. And in the disaster, our soldiers are like our parents, give our boundless love.
[ترجمه گوگل]محبت والدین بزرگترین است و در فاجعه، سربازان ما مانند پدر و مادر ما هستند، عشق بی حد و حصر ما را به ما بسپارید
[ترجمه ترگمان]عشق والدین بزرگ ترین عشق است و در این فاجعه، سربازان ما شبیه پدر و مادر ما هستند و عشق بی حد و حصر ما را به ما می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new law rightly emphasizes parental responsibility.
[ترجمه گوگل]قانون جدید به درستی بر مسئولیت والدین تاکید دارد
[ترجمه ترگمان]قانون جدید به درستی بر مسیولیت والدین تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Young people often chafe under the yoke of parental control.
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب در زیر یوغ کنترل والدین به سر می برند
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب زیر یوغ کنترل والدین قضاوت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Parental consent is required before the operation can take place.
[ترجمه نغمه] قبل از انجام عمل، رضایت والدین الزامی است
|
[ترجمه گوگل]قبل از انجام عمل، رضایت والدین لازم است
[ترجمه ترگمان]قبل از انجام این عملیات رضایت والدین لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The school heartily approves of parental involvement.
[ترجمه گوگل]مدرسه از صمیم قلب مشارکت والدین را تایید می کند
[ترجمه ترگمان]این مدرسه از صمیم قلب مشارکت والدین را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government repeatedly stressed its support for parental choice in the selection of a child's school.
[ترجمه گوگل]دولت بارها بر حمایت خود از انتخاب والدین در انتخاب مدرسه کودک تاکید کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت بارها بر حمایت خود از انتخاب والدین در انتخاب یک مدرسه کودک تاکید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Parental involvement contributes significantly to children's learning.
[ترجمه گوگل]مشارکت والدین کمک قابل توجهی به یادگیری کودکان می کند
[ترجمه ترگمان]مشارکت والدین در یادگیری کودکان به میزان قابل توجهی مشارکت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Medical treatment was sometimes given to children without parental consent.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات درمان دارویی بدون رضایت والدین به کودکان داده می شد
[ترجمه ترگمان]درمان پزشکی گاهی بدون رضایت والدین به کودکان داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The most common parental admonition must surely be "Don't stay out late".
[ترجمه گوگل]متداول ترین توصیه والدین مطمئناً باید «تا دیروقت بیرون نمانید»
[ترجمه ترگمان]رایج ترین نصیحت والدین باید حتما \"دیر نشود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

والدینی (صفت)
parental

وابسته به پدر و مادر (صفت)
parental

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a parent or parenting; characteristic of a parent
parental is used to describe something that relates to parents in general, or that relates to one or both of the parents of a particular child.

پیشنهاد کاربران

1. ( مربوط به ) پدر و مادر یا والدین 2. پدر و فرزندی. مادر و فرزندی
مثال:
a lack of proper parental discipline
فقدانِ تربیت پدر و فرزندیِ صحیح
والدگری
☑️ پِرمارال
پِرمارال
( Permārāl )
از �پرمار� ( parent ) و �آل� ( همریشه با al )
پرمار به معنای یکی از والدین است؛ نه هردو نفر آنها؛ ازین رو واژه ی رایج �والدین� هم نادرست است و هم عربی ( نمیشه ازش جداشده های درخوری دربرابر جداشده های parent داشت )
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه کاملا هم وزن و همپوش بر همتای انگلیسی خود است و در دانش و فن کاربرد فراوان داره.
واژه ی �پِرمار� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

مربوط به والدین، خانوادگی، والدینی، مربوط به پدر و مادر یا به قول دوستان اساتید پاسدار پارسی: پرمارال
پِرمارال 👨‍👩‍👧
مربوط به والدین، خانوادگی، والدینی، مربوط به پدر و مادر
پِرمارال
( Permārāl )
🇮🇷 همتای پارسی: پِرمارال 🇮🇷
( از پِرمار )
خانوادگی
چیزیکه مربوط به والدین است - والدینی
سر منبع، پایه ای، اصلی، پیشساز
بچه دار شدن، زایمان
1 ) changes to parental leave provisions
مرخصی زایمان
2 ) New parents are entitled to a year's parental leave which they can split between them as they choose
والدینی
سنگ درون گیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس