فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: parches, parching, parched
حالات: parches, parching, parched
• (1) تعریف: to make very dry, as by sunlight or the application of heat.
• مترادف: scorch, sear
• مشابه: bake, burn, dry, roast, shrivel, torrefy, wither
• مترادف: scorch, sear
• مشابه: bake, burn, dry, roast, shrivel, torrefy, wither
- The sun parched all the crops.
[ترجمه گوگل] خورشید همه محصولات را خشک کرد
[ترجمه ترگمان] آفتاب تمام محصول را خشک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آفتاب تمام محصول را خشک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make thirsty or dry.
• مشابه: dehydrate, dry, evaporate, shrivel, wither
• مشابه: dehydrate, dry, evaporate, shrivel, wither
- The exhausted and sweaty workers were parched by their efforts.
[ترجمه گوگل] کارگران خسته و عرق کرده با تلاش آنها خشک شدند
[ترجمه ترگمان] کارگران خسته و عرق کرده با تلاش های خود خشک شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارگران خسته و عرق کرده با تلاش های خود خشک شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: parched (adj.), parchingly (adv.)
مشتقات: parched (adj.), parchingly (adv.)
• : تعریف: to become dry or thirsty, esp. because of heat.
• مترادف: scorch
• مشابه: burn, dehydrate, roast, sear, shrivel, wither
• مترادف: scorch
• مشابه: burn, dehydrate, roast, sear, shrivel, wither
- Even the hardiest plants parched in the extreme heat.
[ترجمه گوگل] حتی سخت ترین گیاهان نیز در گرمای شدید خشک می شوند
[ترجمه ترگمان] حتی گیاهان hardiest هم در گرمای شدید خشک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حتی گیاهان hardiest هم در گرمای شدید خشک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید