1. parboiled in the crowded bus, the passengers began to protestمسافران که در اتوبوس شلوغ از گرما پخته بودند زبان به اعتراض گشودند.
parboiled ( علوم و فنّاوری غذا ) واژه مصوب: نیمپزتعریف: ویژگی برخی مواد غذایی که عمل پخت ناقص برای تغییر برخی از خصوصیات بر روی آن انجام گیرد+ عکس و لینک