parasitize

/ˈpærʌsɪˌtaɪz//ˈpærəsaɪtaɪz/

انگل شدن، همانند انگل زندگی کردن، انگل شدن بر، طفیلی شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: parasitizes, parasitizing, parasitized
• : تعریف: to live as a parasite on.

- Fleas parasitize dogs.
[ترجمه گوگل] کک ها سگ ها را انگلی می کنند
[ترجمه ترگمان] سگ های parasitize سگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• infest (a plant or animal) with a parasite; live as a parasite (also parasitise)

پیشنهاد کاربران

بپرس