صفت ( adjective )
• : تعریف: foremost in importance, power, or the like; chief.
• مترادف: capital, chief, first, main, predominant, primary, prime, principal, sovereign, supreme
• مشابه: cardinal, lead, leading, preeminent, premiere, senior, significant, superior, top, ultimate, uppermost, vital
• مترادف: capital, chief, first, main, predominant, primary, prime, principal, sovereign, supreme
• مشابه: cardinal, lead, leading, preeminent, premiere, senior, significant, superior, top, ultimate, uppermost, vital
- The safety of the citizens was the paramount concern of the mayor at that point.
[ترجمه رابرت] امنیت شهروندان در این مقطع، بالاترین ( بیشترین ) نگرانی/دغدغه شهردار بود.|
[ترجمه گوگل] امنیت شهروندان در آن مقطع دغدغه اصلی شهردار بود[ترجمه ترگمان] امنیت شهروندان در این نقطه مهم ترین نگرانی شهردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The usefulness of the plant in treating disease was of paramount interest to the researchers.
[ترجمه مهرداد] سودمندی گیاه در درمان بیماری بزرگترین علت علاقه ی محققان بود|
[ترجمه رابرت] سودمندی این گیاه در درمان بیماری ، بالاترین ( بیشترین ) علاقه محققان بود.|
[ترجمه گوگل] سودمندی این گیاه در درمان بیماری ها مورد توجه محققان قرار داشت[ترجمه ترگمان] سودمندی گیاه در درمان بیماری ها از دیرباز مورد توجه محققان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's obvious that the health of her patients is paramount to the doctor.
[ترجمه گوگل] بدیهی است که سلامتی بیماران او برای پزشک در درجه اول اهمیت قرار دارد
[ترجمه ترگمان] واضح است که سلامت بیماران او برای دکتر بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] واضح است که سلامت بیماران او برای دکتر بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Of paramount importance is the issue of fairness in the hiring of new employees.
[ترجمه گوگل] موضوع انصاف در استخدام کارمندان جدید از اهمیت بالایی برخوردار است
[ترجمه ترگمان] مهم ترین مساله، مساله انصاف در استخدام کارمندان جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهم ترین مساله، مساله انصاف در استخدام کارمندان جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: paramountly (adv.)
مشتقات: paramountly (adv.)
• : تعریف: a person of highest authority; overlord.
• مترادف: overlord
• مشابه: chief, head, leader, potentate, sovereign
• مترادف: overlord
• مشابه: chief, head, leader, potentate, sovereign