paralytic

/ˌperəˈlɪtɪk//ˌpærəˈlɪtɪk/

معنی: فالج، فلج، وابسته به فلج، افلیج
معانی دیگر: فلجی، پراکافتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is paralyzed.
صفت ( adjective )
مشتقات: paralytically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to paralysis.

(2) تعریف: afflicted with or subject to paralysis.

جمله های نمونه

1. The paralytic lingered out several more years.
[ترجمه گوگل]فلج چند سال دیگر زنده ماند
[ترجمه ترگمان]پیر چندین سال بیشتر دوام نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was / got completely paralytic last night.
[ترجمه گوگل]او دیشب به طور کامل فلج شد
[ترجمه ترگمان]دیشب کاملا فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was / got completely paralytic last night.
[ترجمه گوگل]او دیشب به طور کامل فلج شد
[ترجمه ترگمان]دیشب کاملا فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vaccine brought a drastic drop-80 percent-in paralytic polio cases by 195
[ترجمه گوگل]این واکسن کاهش شدید 80 درصدی موارد فلج اطفال فلج اطفال را تا سال 195 به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]این واکسن یک کاهش چشمگیر - ۸۰ درصد - در موارد فلج فلج اطفال تا ۱۹۵ درصد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But by that time, he was paralytic and stayed in the outside toilet underneath the overhead railway.
[ترجمه گوگل]اما در آن زمان، او فلج شده بود و در توالت بیرونی زیر راه‌آهن هوایی می‌ماند
[ترجمه ترگمان]اما در آن زمان، او فلج شد و در توالت خارج از ایستگاه قطار ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Shortly afterwards a serious paralytic illness, from which he never fully recovered, forced his retirement from active public life.
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی پس از آن یک بیماری فلج جدی، که از آن هرگز به طور کامل بهبود نیافت، او را مجبور به بازنشستگی از زندگی عمومی فعال کرد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد یک بیماری فلج جدی، که در آن هرگز به طور کامل التیام نیافت، بازنشستگی خود را از زندگی عمومی فعال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The men used to go paralytic and put windows in.
[ترجمه گوگل]مردها فلج می شدند و پنجره می گذاشتند
[ترجمه ترگمان]افراد عادت داشتند که پیر شوند و پنجره ها را سوراخ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Learning how few people actually had paralytic polio offered no comfort to me.
[ترجمه گوگل]فهمیدن اینکه چند نفر واقعاً فلج اطفال فلج شده بودند، هیچ آرامشی برای من نداشت
[ترجمه ترگمان]یاد گیری چند نفر در واقع فلج شده بود هیچ آرامشی به من نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Difficulty swallowing from the pain and paralytic weakness.
[ترجمه گوگل]مشکل در بلع ناشی از درد و ضعف فلج
[ترجمه ترگمان] حمله کردن از درد و ضعف فلج شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shy and reserved around men, he was a paralytic near women.
[ترجمه گوگل]خجالتی و محجوب در اطراف مردان، او فلج نزدیک زنان بود
[ترجمه ترگمان]در اطراف انسان ها هم خجالتی و تودار بوده و نسبت به زن ها پیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Paralytic Where the implications of the choice are so overwhelming that the individual can't make a choice at all.
[ترجمه گوگل]فلج در جایی که پیامدهای انتخاب آنقدر طاقت فرسا است که فرد اصلاً نمی تواند انتخاب کند
[ترجمه ترگمان]paralytic جایی که مفهوم انتخاب چنان سخت است که فرد نمی تواند هیچ انتخابی بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Almost as if, having proclaimed himself paralytic in court, he was setting about proving it over and over again.
[ترجمه گوگل]تقریباً انگار که در دادگاه خود را فلج اعلام کرده بود، بارها و بارها در صدد اثبات آن بود
[ترجمه ترگمان]تقریبا مثل این بود که در دادگاه پیر شده بود و می خواست بار دیگر آن را ثابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gas - fluid levels may be seen in paralytic ileus.
[ترجمه گوگل]سطح گاز مایع ممکن است در ایلئوس فلج دیده شود
[ترجمه ترگمان]سطح گاز - مایع ممکن است در ileus paralytic دیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And they came, bringing to Him a paralytic, carried by four men.
[ترجمه گوگل]پس آمدند و فلجی را که چهار مرد آن را حمل می کردند، آوردند
[ترجمه ترگمان]و آن ها برای او فلج شده بودند و چهار مرد را حمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Does finger lose consciousness ( be paralytic probably ) to do?
[ترجمه گوگل]آیا انگشت هوشیاری خود را از دست می دهد (احتمالاً فلج است)؟
[ترجمه ترگمان]آیا انگشت، آگاهی را از دست می دهد (احتمالا فلج می شود)؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فالج (اسم)
invalid, paralytic

فلج (اسم)
paralysis, palsy, paralytic

وابسته به فلج (صفت)
paralytic

افلیج (صفت)
lame, paralytic, palsied

انگلیسی به انگلیسی

• paralyzed, palsied, immobile; drunk, intoxicated
paralyzed, palsied, immobile; drunk, intoxicated
a paralytic is a person whose body, or part of it, is paralysed.
someone who is paralytic is extremely drunk, often so drunk that they can hardly walk; an informal use.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : paralyze ( paralyse )
✅️ اسم ( noun ) : paralysis
✅️ صفت ( adjective ) : paralytic
✅️ قید ( adverb ) : _
paralytic ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: فلج 2
تعریف: ویژگی فرد یا اندام یا عضو دچار فلجی؛ مربوط به فلجی

بپرس