parallelism

/ˈperəˌleˌlɪzəm//ˈpærəlelɪzəm/

معنی: برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه
معانی دیگر: هم راستایی، همبالی، توازی، موازی بودن، همانندی، تشابه، وجه تشابه، (نگارش) ساخت همگون (ساخت های همگون)، مشابهت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: similarity; resemblance; agreement.
مترادف: similarity
مشابه: similarity

(2) تعریف: in writing, the use of similarity in construction and form within a unit such as a sentence, paragraph, or stanza, or an instance of this.
مشابه: balance, correspondence

(3) تعریف: the state of being parallel.
مشابه: alignment, coordination, correlation, correspondence

جمله های نمونه

1. the parallelism of these two countries' interests
تشابه علایق این دو کشور

2. lack of parallelism in the bars
فقدان هم راستایی در میله ها

3. Don't exaggerate the parallelism between the two cases.
[ترجمه گوگل]در مورد توازی بین این دو مورد اغراق نکنید
[ترجمه ترگمان]در the بین این دو مورد مبالغه نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is a parallelism between fatigue and the ability to sleep.
[ترجمه گوگل]توازی بین خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک parallelism بین خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I think he exaggerates the parallelism between the two cases.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او در مورد توازی بین این دو مورد اغراق می کند
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم او در مورد parallelism بین این دو مورد اغراق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are indeed several points at which the parallelism of greater precision corresponds to features that have previously been noted.
[ترجمه گوگل]در واقع چندین نقطه وجود دارد که در آنها موازی بودن دقت بیشتر با ویژگی هایی مطابقت دارد که قبلاً ذکر شده است
[ترجمه ترگمان]در واقع چندین نکته وجود دارد که در آن the دقت بیشتر مربوط به ویژگی هایی است که قبلا ذکر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The law of parallelism was a means of linking comparative embryology into the search for a unifying pattern in the organic world.
[ترجمه گوگل]قانون موازی سازی وسیله ای برای پیوند جنین شناسی مقایسه ای به جستجوی یک الگوی متحد کننده در دنیای ارگانیک بود
[ترجمه ترگمان]قانون of ابزاری برای ارتباط embryology تطبیقی در جستجوی یک الگوی اتحادی در دنیای ارگانیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Because of their massive parallelism, they can process information and carry out solutions almost simultaneously.
[ترجمه گوگل]به دلیل موازی بودن گسترده آنها، آنها می توانند اطلاعات را پردازش کنند و راه حل ها را تقریباً همزمان انجام دهند
[ترجمه ترگمان]به دلیل parallelism عظیم آن ها، آن ها می توانند اطلاعات را پردازش کرده و راه حل هایی را تقریبا به طور همزمان انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is one exception to this general parallelism between temperature, fatigue, and the ability to sleep.
[ترجمه گوگل]یک استثنا برای این توازی کلی بین دما، خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک استثنا برای این parallelism کلی بین دما، خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instead of merely simulating parallelism, it is inherent in the hardware design.
[ترجمه گوگل]به جای شبیه سازی صرفاً موازی، در طراحی سخت افزار ذاتی است
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه فقط of را شبیه سازی کنیم، در طراحی سخت افزار، ذاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Although a high degree of parallelism is employed, algorithmic programming is still required for computations.
[ترجمه گوگل]اگر چه درجه بالایی از موازی سازی استفاده می شود، برنامه ریزی الگوریتمی هنوز برای محاسبات مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]اگر چه درجه بالایی از parallelism بکار گرفته می شود، برنامه نویسی الگوریتمی هنوز برای محاسبات لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The couplet exhibits the parallelism of greater precision, nevertheless in another respect.
[ترجمه گوگل]این دوبیتی توازی دقت بیشتری را به نمایش می گذارد، با این حال از جنبه ای دیگر
[ترجمه ترگمان]این couplet the را از دقت بیشتری نشان می دهد، با این حال در یک رابطه دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The massive parallelism is responsible for the speed.
[ترجمه گوگل]توازی عظیم مسئول سرعت است
[ترجمه ترگمان]The عظیم مسئول سرعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Without any reference frame to check the parallelism even this seems difficult.
[ترجمه گوگل]بدون هیچ چارچوب مرجع برای بررسی موازی بودن، حتی این کار دشوار به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ چارچوب مرجعی برای بررسی the حتی این کار دشوار به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برابری (اسم)
comparison, conformation, equality, parity, equalization, par, tie, homology, equation, parallelism, oneness

همسانی (اسم)
similarity, homology, isotropy, parallelism

تقارن (اسم)
symmetry, synchrony, synchronization, isochronism, parallelism, polarity

موازات (اسم)
parallelism

ترادف عبارات (اسم)
parallelism

اشتراک وجه (اسم)
parallelism

تخصصی

[سینما] پیوند موازی
[برق و الکترونیک] توازی 1. در محاسبه، توانایی انجام تعداد زیادی عملیات به طور همزمان ولی مستقل از هم مانند سوییچ کردن همه گیتهای منطقی آرایه . 2. در شبکه های عصبی، توانایی تاثیر گذاشتن همزمان ولی مستقل بر همه نرونها به دلیل پسخورد موجود بین اجزا در معماری شبکه .
[زمین شناسی] توازی،برابری، همسانی
[ریاضیات] موازات، توازی، موازی بودن

انگلیسی به انگلیسی

• state of being equidistant at all points; correspondence, similarity

پیشنهاد کاربران

�موازی گری�
ولی نکته اینجاست که نیاز به خلق لغت جدید نیست، مخصوصا در علوم کامپیوتر.
این کلمه در بحث پردازش فرایند ها به تقسیم کردن فرایند به تکه های کوچکتر برای اجرا به صورت مستقل از هم و هم زمان بر روی هسته های مختلف CPU یا چند CPU مجزا از هم گفته می شود.
همزمان باوری
موازی انگاری
این نگرش منکر امکان تعامل علّی میان ذهن و بدن است.
Parallelism refers to the similarity or alignment between two or more things. It suggests that the elements are similar in structure, form, or function.
شباهت یا همسویی بین دو یا چند چیز
این نشان می دهد که عناصر در ساختار، شکل یا عملکرد مشابه هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
In the sentence “Alice likes swimming, hiking, and biking, ” the parallelism lies in the consistent use of gerunds as activities.
In a discussion about literature, one might say, “The author uses parallelism to emphasize the contrast between the two characters. ”
Another example is “The parallelism between the two paintings is evident in their use of color and composition. ”

همسوگرایی
نظریه همروی در فلسفه
این باور که فکر و ماده همزمان با هم عمل می کنند ولی رابطه ی علت ومعلولی ندارند )
تناظر
تشابه
parallelism ( علوم گیاهی )
واژه مصوب: موازی گرایی
تعریف: ← همگرایی
موازنه
همسانی

بپرس