paradoxically

/ˌperəˈdɑːksəkl̩i//ˌpærəˈdɒksɪkl̩i/

چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد، لغزوار، بدان سان که باعقیده، است

جمله های نمونه

1. Paradoxically, the prohibition of liquor caused an increase in alcoholism.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، ممنوعیت مشروبات الکلی باعث افزایش اعتیاد به الکل شد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این ممنوعیت مشروبات الکلی باعث افزایش اعتیاد به الکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Paradoxically, the less she ate, the fatter she got.
[ترجمه زهرا] به طرز عجیبی هر چه کمتر میخورد چاق تر می شد.
|
[ترجمه سید مهدی] به طرز تناقض آمیزی، هر چه کمتر می خورد چاق تر می شود.
|
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، هر چه کمتر می خورد، چاق تر می شد
[ترجمه ترگمان]paradoxically، هرچه کم تر می خورد، چاق تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Perhaps paradoxically, the problem of loneliness is most acute in big cities.
[ترجمه گوگل]شاید به طرز متناقضی، مشکل تنهایی در شهرهای بزرگ حادتر است
[ترجمه ترگمان]شاید paradoxically، مشکل تنهایی در شهرهای بزرگ شدیدتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The more experienced dealers guessed it might paradoxically refer to a disaster on the horizon, but kept their thoughts from clients.
[ترجمه گوگل]فروشندگان با تجربه تر حدس می زدند که ممکن است به طور متناقضی به یک فاجعه در افق اشاره کند، اما افکار خود را از مشتریان دور نگه داشتند
[ترجمه ترگمان]فروشندگان با تجربه بیشتری حدس می زدند که ممکن است به طور متناقضی به فاجعه ای در افق اشاره کند، اما افکار خود را از سوی مشتریان حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the commercial success paradoxically impoverished the peasantry.
[ترجمه گوگل]اما موفقیت تجاری به طرز متناقضی دهقانان را فقیر کرد
[ترجمه ترگمان]اما موفقیت تجاری، کشاورزان را فقیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The very nature of their mouths says so. paradoxically, however, surface feeding is part of their nature too.
[ترجمه گوگل]طبیعت دهان آنها این را می گوید به طور متناقض، با این حال، تغذیه سطحی نیز بخشی از طبیعت آنها است
[ترجمه ترگمان]طبیعت دهانشان را این طور می گوید با این حال، به طور متناقضی، تغذیه سطحی بخشی از طبیعت آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And paradoxically, now Luke had gone, she felt more alone and more afraid than ever.
[ترجمه گوگل]و به طرز متناقضی، حالا لوک رفته بود، او بیشتر از همیشه احساس تنهایی و ترس می کرد
[ترجمه ترگمان]و به هر حال، حالا که لوک رفته بود، بیشتر از همیشه احساس تنهایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Paradoxically the ecological problems deriving from the application of artificial fertilizers are often equally complex and extensive.
[ترجمه گوگل]بطور متناقض، مشکلات اکولوژیکی ناشی از کاربرد کودهای مصنوعی اغلب به همان اندازه پیچیده و گسترده هستند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا مشکلات زیست محیطی ناشی از کاربرد کودهای مصنوعی اغلب پیچیده و گسترده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Paradoxically, this move beyond the individual to the social has resulted in a much more pessimistic prognosis for disabled people.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، این حرکت فراتر از فردی به سمت اجتماعی منجر به پیش‌بینی بدبینانه‌تر برای افراد معلول شده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این حرکت از فرد به فرد اجتماعی منجر به یک پیش بینی بدبینانه تر برای افراد معلول شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Paradoxically, they also encourage a greater reliance on means-tested benefits, which are divorced from employment records.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، آنها همچنین اتکای بیشتر به مزایای تست شده را تشویق می کنند که از سوابق شغلی جدا شده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا آن ها اتکای بیشتر به مزایای آزمایش شده را تشویق می کنند که از رکوردهای اشتغال جدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet paradoxically, so did the prevalence of HIV infection.
[ترجمه گوگل]با این حال، به طرز متناقضی، شیوع عفونت HIV نیز چنین بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، paradoxically، شیوع بیماری ایدز را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paradoxically, the other key to global food security lies at the opposite end of the technology scale.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، کلید دیگر امنیت غذایی جهانی در نقطه مقابل مقیاس فناوری قرار دارد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این کلید دیگر برای امنیت غذایی جهانی در نقطه مقابل در مقیاس فن آوری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Paradoxically, community councils are an insidious form of planning since they stem indirectly from the dominant ideology.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، شوراهای اجتماعی شکل موذیانه ای از برنامه ریزی هستند، زیرا به طور غیرمستقیم از ایدئولوژی غالب نشات می گیرند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که اعضای شورای اجتماعی یک شکل موذیانه از برنامه ریزی هستند چرا که به طور غیر مستقیم از ایدئولوژی غالب تبعیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Paradoxically, that very thought reassured him.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، همین فکر به او اطمینان داد
[ترجمه ترگمان]همین فکر او را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Paradoxically, the other major beneficiary from apparent disillusion with the established parties was the far right Front national.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، دیگر ذینفع عمده از سرخوردگی آشکار از احزاب مستقر، جبهه ملی راست افراطی بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که دیگر ذی نفع اصلی از disillusion آشکار با احزاب ثابت جبهه راست بسیار درست ملی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• illogically, in a way that negates itself, in a self-contradictory manner

پیشنهاد کاربران

تناقض اینجاست که. . .
ازقضا
علی رغم افکار دیگران
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : paradox
✅️ صفت ( adjective ) : paradoxical
✅️ قید ( adverb ) : paradoxically
وارونه نمایانه _ ناسازگار
وارونه، ناسازگار
از عجایب اینکه، شگفت اینکه، عجیب اینکه، به نحو تناقض آمیزی، به طرز معماگونه ای
از سویی دیگر
به طوری متناقض
به طور تناقض آمیز، به طور تناقض گون یا متناقض
برای بیان دو امری که تاثیری بر یکدیگر دارند، از قوانین حاکم بر طبیعت عدول می کند
Inconsistently مترادف
معنی:به طور متناقض
به طوری متناقض
به طرز متناقضی
شگفت اینکه، عجیب اینکه، به طرز تناقض آمیزی، جالب اینکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس