1. Paradoxically, the prohibition of liquor caused an increase in alcoholism.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، ممنوعیت مشروبات الکلی باعث افزایش اعتیاد به الکل شد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این ممنوعیت مشروبات الکلی باعث افزایش اعتیاد به الکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این ممنوعیت مشروبات الکلی باعث افزایش اعتیاد به الکل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Paradoxically, the less she ate, the fatter she got.
[ترجمه زهرا] به طرز عجیبی هر چه کمتر میخورد چاق تر می شد.|
[ترجمه سید مهدی] به طرز تناقض آمیزی، هر چه کمتر می خورد چاق تر می شود.|
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، هر چه کمتر می خورد، چاق تر می شد[ترجمه ترگمان]paradoxically، هرچه کم تر می خورد، چاق تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Perhaps paradoxically, the problem of loneliness is most acute in big cities.
[ترجمه گوگل]شاید به طرز متناقضی، مشکل تنهایی در شهرهای بزرگ حادتر است
[ترجمه ترگمان]شاید paradoxically، مشکل تنهایی در شهرهای بزرگ شدیدتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شاید paradoxically، مشکل تنهایی در شهرهای بزرگ شدیدتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The more experienced dealers guessed it might paradoxically refer to a disaster on the horizon, but kept their thoughts from clients.
[ترجمه گوگل]فروشندگان با تجربه تر حدس می زدند که ممکن است به طور متناقضی به یک فاجعه در افق اشاره کند، اما افکار خود را از مشتریان دور نگه داشتند
[ترجمه ترگمان]فروشندگان با تجربه بیشتری حدس می زدند که ممکن است به طور متناقضی به فاجعه ای در افق اشاره کند، اما افکار خود را از سوی مشتریان حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فروشندگان با تجربه بیشتری حدس می زدند که ممکن است به طور متناقضی به فاجعه ای در افق اشاره کند، اما افکار خود را از سوی مشتریان حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. But the commercial success paradoxically impoverished the peasantry.
[ترجمه گوگل]اما موفقیت تجاری به طرز متناقضی دهقانان را فقیر کرد
[ترجمه ترگمان]اما موفقیت تجاری، کشاورزان را فقیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اما موفقیت تجاری، کشاورزان را فقیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The very nature of their mouths says so. paradoxically, however, surface feeding is part of their nature too.
[ترجمه گوگل]طبیعت دهان آنها این را می گوید به طور متناقض، با این حال، تغذیه سطحی نیز بخشی از طبیعت آنها است
[ترجمه ترگمان]طبیعت دهانشان را این طور می گوید با این حال، به طور متناقضی، تغذیه سطحی بخشی از طبیعت آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]طبیعت دهانشان را این طور می گوید با این حال، به طور متناقضی، تغذیه سطحی بخشی از طبیعت آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. And paradoxically, now Luke had gone, she felt more alone and more afraid than ever.
[ترجمه گوگل]و به طرز متناقضی، حالا لوک رفته بود، او بیشتر از همیشه احساس تنهایی و ترس می کرد
[ترجمه ترگمان]و به هر حال، حالا که لوک رفته بود، بیشتر از همیشه احساس تنهایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]و به هر حال، حالا که لوک رفته بود، بیشتر از همیشه احساس تنهایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Paradoxically the ecological problems deriving from the application of artificial fertilizers are often equally complex and extensive.
[ترجمه گوگل]بطور متناقض، مشکلات اکولوژیکی ناشی از کاربرد کودهای مصنوعی اغلب به همان اندازه پیچیده و گسترده هستند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا مشکلات زیست محیطی ناشی از کاربرد کودهای مصنوعی اغلب پیچیده و گسترده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا مشکلات زیست محیطی ناشی از کاربرد کودهای مصنوعی اغلب پیچیده و گسترده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Paradoxically, this move beyond the individual to the social has resulted in a much more pessimistic prognosis for disabled people.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، این حرکت فراتر از فردی به سمت اجتماعی منجر به پیشبینی بدبینانهتر برای افراد معلول شده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این حرکت از فرد به فرد اجتماعی منجر به یک پیش بینی بدبینانه تر برای افراد معلول شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این حرکت از فرد به فرد اجتماعی منجر به یک پیش بینی بدبینانه تر برای افراد معلول شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Paradoxically, they also encourage a greater reliance on means-tested benefits, which are divorced from employment records.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، آنها همچنین اتکای بیشتر به مزایای تست شده را تشویق می کنند که از سوابق شغلی جدا شده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا آن ها اتکای بیشتر به مزایای آزمایش شده را تشویق می کنند که از رکوردهای اشتغال جدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا آن ها اتکای بیشتر به مزایای آزمایش شده را تشویق می کنند که از رکوردهای اشتغال جدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Yet paradoxically, so did the prevalence of HIV infection.
[ترجمه گوگل]با این حال، به طرز متناقضی، شیوع عفونت HIV نیز چنین بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، paradoxically، شیوع بیماری ایدز را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با این حال، paradoxically، شیوع بیماری ایدز را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Paradoxically, the other key to global food security lies at the opposite end of the technology scale.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، کلید دیگر امنیت غذایی جهانی در نقطه مقابل مقیاس فناوری قرار دارد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این کلید دیگر برای امنیت غذایی جهانی در نقطه مقابل در مقیاس فن آوری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این کلید دیگر برای امنیت غذایی جهانی در نقطه مقابل در مقیاس فن آوری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Paradoxically, community councils are an insidious form of planning since they stem indirectly from the dominant ideology.
[ترجمه گوگل]به طور متناقض، شوراهای اجتماعی شکل موذیانه ای از برنامه ریزی هستند، زیرا به طور غیرمستقیم از ایدئولوژی غالب نشات می گیرند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که اعضای شورای اجتماعی یک شکل موذیانه از برنامه ریزی هستند چرا که به طور غیر مستقیم از ایدئولوژی غالب تبعیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که اعضای شورای اجتماعی یک شکل موذیانه از برنامه ریزی هستند چرا که به طور غیر مستقیم از ایدئولوژی غالب تبعیت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Paradoxically, that very thought reassured him.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، همین فکر به او اطمینان داد
[ترجمه ترگمان]همین فکر او را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همین فکر او را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Paradoxically, the other major beneficiary from apparent disillusion with the established parties was the far right Front national.
[ترجمه گوگل]به طرز متناقضی، دیگر ذینفع عمده از سرخوردگی آشکار از احزاب مستقر، جبهه ملی راست افراطی بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که دیگر ذی نفع اصلی از disillusion آشکار با احزاب ثابت جبهه راست بسیار درست ملی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ظاهرا این که دیگر ذی نفع اصلی از disillusion آشکار با احزاب ثابت جبهه راست بسیار درست ملی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید