paradoxical

/ˌperəˈdɑːksɪkl̩//ˌpærəˈdɒksɪkl̩/

معنی: در ظاهر مهمل و در واقع درست
معانی دیگر: متناقض، دارای تضاد یا تناقض، ناسازه وار، معمایی، مهمل نما

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: containing or embodying two assertions or qualities that contradict each other, or seem to contradict each other.

- The idea of a virgin birth is paradoxical.
[ترجمه گوگل] ایده تولد باکره متناقض است
[ترجمه ترگمان] ایده تولد یک باکره متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He found himself in a curiously paradoxical situation.
[ترجمه گوگل]او خود را در موقعیت عجیب و غریبی یافت
[ترجمه ترگمان]خود را در یک وضع عجیب و غریب یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is a paradoxical aesthete as well as a paradoxical moralist.
[ترجمه گوگل]او یک اصیل متناقض و همچنین یک اخلاق گرا متناقض است
[ترجمه ترگمان]او یک aesthete پارادوکسیکال است و یک معلم اخلاق متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It seems paradoxical to me, but if you drink a cup of hot tea it seems to cool you down.
[ترجمه گوگل]به نظر من متناقض است، اما اگر یک فنجان چای داغ بنوشید به نظر می رسد که شما را خنک می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر من از نظر من مهمل است، اما اگر یک فنجان چای داغ بنوشید به نظر می آید که شما را خنک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is paradoxical that some of the poorest people live in some of the richest areas of the country.
[ترجمه گوگل]این متناقض است که برخی از فقیرترین افراد در برخی از ثروتمندترین مناطق کشور زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]متناقض است که برخی از فقیرترین مردم در برخی از ثروتمندترین مناطق کشور زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If the cases of so called paradoxical pain were opioid sensitive why not test that hypothesis directly?
[ترجمه گوگل]اگر موارد به اصطلاح درد متناقض حساس به مواد افیونی بود، چرا این فرضیه را مستقیماً آزمایش نکنید؟
[ترجمه ترگمان]در صورتی که موارد به اصطلاح درد پارادوکسیکال به نام رنج متناقض باشد، چرا نباید آن فرضیه را به طور مستقیم تست کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These high profits have a paradoxical effect: They provide a steady incentive for drug suppliers.
[ترجمه گوگل]این سودهای بالا یک اثر متناقض دارند: آنها انگیزه ثابتی برای تامین کنندگان دارو ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]این سود بالا یک اثر متناقض دارد: آن ها یک انگیزه ثابت برای تامین کنندگان مواد مخدر ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It creates a paradoxical scenario in which the organization acts as both the perpetrator and the victim of its pernicious low performance.
[ترجمه گوگل]این یک سناریوی متناقض ایجاد می کند که در آن سازمان هم به عنوان مجرم و هم قربانی عملکرد پایین مضر خود عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این یک سناریوی متناقض ایجاد می کند که در آن سازمان به عنوان مجرم و هم قربانی عملکرد ضعیف مضر عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such a seemingly paradoxical phenomenon is well known in capitalist countries.
[ترجمه گوگل]چنین پدیده ای به ظاهر متناقض در کشورهای سرمایه داری به خوبی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]چنین پدیده ای به ظاهر متناقض در کشورهای سرمایه دار معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This judgement is supported by the paradoxical result of replacing the adverb by its antonym:?
[ترجمه گوگل]این قضاوت با نتیجه متناقض جایگزینی قید با متضاد آن پشتیبانی می شود:؟
[ترجمه ترگمان]این قضاوت توسط نتیجه متناقض جایگزین کردن قید قید شده توسط antonym پشتیبانی می شود:؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How such paradoxical objectives are handled will depend upon the individual counsellor.
[ترجمه گوگل]نحوه رسیدگی به چنین اهداف متناقضی به مشاور فردی بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]اینکه چگونه چنین اهداف پارادوکسیکال به کار گرفته می شوند، به مشاور فردی بستگی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hypothesis that paradoxical pain is caused by abnormal metabolism of morphine is plausible but built on shaky foundations.
[ترجمه گوگل]این فرضیه که درد متناقض ناشی از متابولیسم غیرطبیعی مرفین است، قابل قبول است اما بر پایه های متزلزل بنا شده است
[ترجمه ترگمان]این فرضیه که درد متناقض ناشی از متابولیسم غیر عادی مورفین است، قابل قبول است، اما بر مبنای پایه های لرزان ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Was it however so paradoxical as to have dealt a death blow to the theory?
[ترجمه گوگل]با این حال آیا آنقدر متناقض بود که ضربه مهلکی به نظریه وارد شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا به قدر کافی پارادوکسیکال است که ضربه ای به این تئوری وارد کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At this point it must seem paradoxical that atomic nuclei containing several closely packed protons exist at all.
[ترجمه گوگل]در این مرحله باید متناقض به نظر برسد که هسته‌های اتمی حاوی چندین پروتون نزدیک به هم وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، باید پارادوکسیکال به نظر برسد که هسته های اتمی شامل چندین پروتون بسیار فشرده در کل وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در ظاهر مهمل و در واقع درست (صفت)
paradoxical

تخصصی

[ریاضیات] متناقض

انگلیسی به انگلیسی

• contradictory, illogical, negates itself
you describe a situation as paradoxical when it involves two facts, and you would not expect it to be possible for both of them to be true.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم dox
📌 این ریشه، معادل "opinion" یا "belief" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "opinion" یا "belief" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 orthodox: conforming to the accepted ‘belief’ or doctrine
🔘 heterodox: holding a ‘belief’ that differs from the accepted standard
🔘 doxology: a short hymn or expression of praise ( a formal ‘belief’ in worship )
🔘 paradox: a statement that contradicts itself but may contain a hidden ‘belief’ or truth
🔘 dogma: a principle or set of ‘beliefs’ laid down by an authority ( closely related to dox )
🔘 doxastic: relating to ‘belief’ or opinion
🔘 endoxa: widely held public ‘beliefs’ or opinions
🔘 autodoxy: one’s own personal ‘belief’ or opinion

۱. ( دارای ) تضاد. ( دارای ) تناقض ۲. پر از تضاد. پر از تناقض ۳. متناقض نما ۴. ( خواب ) نا به روال
مثال:
It is so queer that physicists resort to one or another Paradoxical interpretation of it.
مثال؛
It’s paradoxical that the more you try to control something, the less control you actually have.
In a discussion about human behavior, one might argue, “It’s paradoxical that sometimes the more choices we have, the harder it is to make a decision. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A philosopher might ponder, “The concept of time is paradoxical. It’s both constant and ever - changing. ”

competing
Several people gave competing accounts of the accident
تناقض آمیز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : paradox
✅️ صفت ( adjective ) : paradoxical
✅️ قید ( adverb ) : paradoxically
ناسازنمایانه
وارونه نمایانه
در فیزیک: ناسازنما
معمایی نما
متناقض نما، پارادخش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس