paradisiacal

/ˌpærədɪˈzaɪəkəl//ˌpærədɪˈzaɪəkəl/

بهشتی، مینوی، ملکوتی، پردیسی، جنتی، فردوسی (paradisiac هم می گویند)

جمله های نمونه

1. He got on the bus—another bus—on a fine summer evening, somewhere near the Sokol metro station, and rode it to the paradisiacal spot where his daughter was staying.
[ترجمه گوگل]او در یک غروب خوب تابستانی، جایی نزدیک ایستگاه مترو سوکول، سوار اتوبوس شد – اتوبوسی دیگر – و سوار آن به سمت بهشتی که دخترش در آن اقامت داشت، رفت
[ترجمه ترگمان]او سوار اتوبوس دیگری شد - در شبی خوش تابستان، جایی نزدیک ایستگاه مترو Sokol، و آن را به نقطه ای که دخترش در آن اقامت کرده بود رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Because of my terrible prior experience, when we were together I loved her even more. Those days were truly paradisiacal !
[ترجمه گوگل]به دلیل تجربه وحشتناک قبلی که داشتم، وقتی با هم بودیم او را بیشتر دوست داشتم آن روزها واقعاً بهشتی بود!
[ترجمه ترگمان]به خاطر تجربه قبلی من، وقتی با هم بودیم، او را بیشتر دوست داشتم اون روزا واقعا paradisiacal بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The illiterate were familiarised in this way with the horror which threatened the sinners and unfaithful, and the paradisiacal ecstasy which awaited the good Christian.
[ترجمه گوگل]بی سوادان از این طریق با وحشتی که گناهکاران و خیانتکاران را تهدید می کرد و سرمستی بهشتی که در انتظار مسیحی خوب بود آشنا شدند
[ترجمه ترگمان]بی سواد در این راه با وحشتی که گناهکاران و بی وفایی را تهدید می کرد در این راه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I highly doubt that people who live in Shangri-la would call it paradise, but, for the tourists passing through, the people represent a paradisiacal harmony between man and earth.
[ترجمه گوگل]من بسیار شک دارم که مردمی که در شانگریلا زندگی می کنند آن را بهشت ​​بنامند، اما برای گردشگرانی که از آنجا می گذرند، مردم نشان دهنده هماهنگی بهشتی بین انسان و زمین هستند
[ترجمه ترگمان]من به شدت شک دارم که افرادی که در (شنگری لا)زندگی می کنند، بهشت را بهشت می نامند، اما برای توریست ها که از آن عبور می کنند، مردم یک هماهنگی بین انسان و زمین را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The merest sliver of it upon the tongue of the Supplicant will make him or her forget all the horrors they are enduring, and deliver them to a place of paradisiacal calm.
[ترجمه گوگل]تکه تکه‌ای از آن بر زبان دعاکننده باعث می‌شود که او تمام وحشت‌هایی را که تحمل می‌کند فراموش کند و به مکانی با آرامش بهشتی برساند
[ترجمه ترگمان]ذره ای از آن را بر زبان of، او را وادار می سازد که همه وحشت های آن را که تحمل می کنند، فراموش کند، و آن ها را به یک مکان آرام و آرام برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We lived happily together. Because of my terrible prior experience, when we were together I loved her even more. Those days were truly paradisiacal !
[ترجمه گوگل]ما با هم خوشبخت زندگی کردیم به دلیل تجربه وحشتناک قبلی که داشتم، وقتی با هم بودیم او را بیشتر دوست داشتم آن روزها واقعاً بهشتی بود!
[ترجمه ترگمان]ما با هم زندگی می کردیم به خاطر تجربه قبلی من، وقتی با هم بودیم، او را بیشتر دوست داشتم اون روزا واقعا paradisiacal بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But no one who lived in those days has returned to testify how paradisiacal they really were.
[ترجمه گوگل]اما هیچ کس که در آن روزگار زندگی می کرد، برنگشت تا شهادت دهد که واقعاً چقدر بهشتی بودند
[ترجمه ترگمان]اما کسی که در آن روزها زندگی می کرد به این نتیجه رسیده بود که چقدر واقعی بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He leaves a rather amiable impression and naturally sheds the charm of "Mediterranean Sunshine" which, he himself regards owing to the paradisiacal scenery and wonderful atmosphere in Maldives.
[ترجمه گوگل]او تأثیر نسبتاً دوستانه‌ای از خود بر جای می‌گذارد و به طور طبیعی جذابیت «آفتاب مدیترانه» را که خود او به دلیل مناظر بهشتی و فضای فوق‌العاده مالدیو می‌داند، از خود دور می‌کند
[ترجمه ترگمان]او یک تاثیر نسبتا دوست داشتنی بر جای می گذارد و به طور طبیعی جذابیت \"آفتاب مدیترانه ای\" را که خود او به خاطر مناظر paradisiacal و جو شگفت انگیزی در مالدیو مورد توجه قرار می دهد، می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• like paradise, like the garden of eden, paradisical

پیشنهاد کاربران

بهشت آیین. [ ب ِ هَِ ] ( ص مرکب ) مانند بهشت. بهشت آسا. ( ناظم الاطباء ) :
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هر گونه در او تمثالها ساخت.
رودکی.
در آن مرغزار بهشت آئین خیمه ها زدند. ( اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ) .
خلد پیکر
بهشت آسا

بپرس