اسم ( noun )
• (1) تعریف: a public procession of people or things, esp. on the occasion of a celebration or ceremony, and usu. including band music.
• مترادف: procession
• مشابه: cavalcade, cortege, march, march, motorcade
• مترادف: procession
• مشابه: cavalcade, cortege, march, march, motorcade
• (2) تعریف: an assembly or marching procession of military troops for the purpose of being inspected or displayed.
• مترادف: procession
• مشابه: file, inspection, march, march, review
• مترادف: procession
• مشابه: file, inspection, march, march, review
• (3) تعریف: a succession or passing array.
• مترادف: progression, succession
• مشابه: cavalcade, line, movement, procession, sequence, string
• مترادف: progression, succession
• مشابه: cavalcade, line, movement, procession, sequence, string
- the parade of illustrious leaders over the years
[ترجمه گوگل] رژه رهبران برجسته در طول سالها
[ترجمه ترگمان] رژه رهبران برجسته در طول سال ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رژه رهبران برجسته در طول سال ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a display that is intended to impress.
• مترادف: ostentation
• مشابه: array, display, flourish, pageant, pomp, spectacle, splash
• مترادف: ostentation
• مشابه: array, display, flourish, pageant, pomp, spectacle, splash
- a shameless parade of his own accomplishments
[ترجمه نادیا] یک ذوق بی شرمانه از اجرای خودش|
[ترجمه گوگل] یک رژه بی شرمانه از دستاوردهای خودش[ترجمه ترگمان] از فضل فروشی خودش رژه می رود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: parades, parading, paraded
حالات: parades, parading, paraded
• (1) تعریف: to cause (people) to march in a parade.
• (2) تعریف: to show off or flaunt.
• مترادف: flaunt, show off
• مشابه: brandish, display, flourish, vaunt
• مترادف: flaunt, show off
• مشابه: brandish, display, flourish, vaunt
- She paraded her knowledge for the audience.
[ترجمه گوگل] او دانش خود را برای حضار به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] او دانش خود را برای تماشاگران نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او دانش خود را برای تماشاگران نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: parader (n.)
مشتقات: parader (n.)
• (1) تعریف: to march or participate in a public procession.
• مترادف: march
• مشابه: procession
• مترادف: march
• مشابه: procession
• (2) تعریف: to walk or move in a showy manner.
• مترادف: strut
• مشابه: flaunt, march, prance
• مترادف: strut
• مشابه: flaunt, march, prance
- She paraded around the room in nothing but a hat.
[ترجمه گوگل] او با چیزی جز کلاه در اتاق رژه رفت
[ترجمه ترگمان] در اتاق گردش می کرد، چیزی جز یک کلاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اتاق گردش می کرد، چیزی جز یک کلاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to gather or be in a military formation or display.
• مشابه: defile, file, march
• مشابه: defile, file, march