عادی: چیزی که در یک موقعیت خاص معمول یا پیش بینی شده است؛ طبیعی یا معمولی.
مترادف: Expected, typical, normal
... [مشاهده متن کامل]
متضاد: Unexpected, unusual, atypical
مثال؛
• ۲ معنی کلی داره :
۱. عادی و پذیرفته شده در هر شرایطی
مثال :
Ethnic jokes are just par for the course in France.
در فرانسه، جوک های قومیتی پذیرفته شده و امری عادیست.
... [مشاهده متن کامل]
۲. به مقدار متوسط یا نرمال پذیرفته شده و قابل انتظار جهت رخداد یک عمل یا برای کامل انجام شدن آن می گویند.
این اصطلاح از بازی گلف گرفته شده است، جایی که به تعداد ضربات مور نیاز ( مورد انتظار ) یک گلف باز حرفه ای برای اتمام کل دوره ( اون دست از بازی ) اشاره دارد. یعنی مثلا از فلان بازیکن انتظار می رود با ۴ ضربه اون دست از بازی رو تموم کنه.
مثال :
I missed three questions, but that's par for the course.
من ۳ سوال را ( در امتحانِ این درس ) از دست دادم، اما این تعداد ( برای همچین درس سختی ) قابل انتظار ( پذیرفته شده و عادی ) بود.
۱. عادی و پذیرفته شده در هر شرایطی
مثال :
در فرانسه، جوک های قومیتی پذیرفته شده و امری عادیست.
... [مشاهده متن کامل]
۲. به مقدار متوسط یا نرمال پذیرفته شده و قابل انتظار جهت رخداد یک عمل یا برای کامل انجام شدن آن می گویند.
این اصطلاح از بازی گلف گرفته شده است، جایی که به تعداد ضربات مور نیاز ( مورد انتظار ) یک گلف باز حرفه ای برای اتمام کل دوره ( اون دست از بازی ) اشاره دارد. یعنی مثلا از فلان بازیکن انتظار می رود با ۴ ضربه اون دست از بازی رو تموم کنه.
مثال :
من ۳ سوال را ( در امتحانِ این درس ) از دست دادم، اما این تعداد ( برای همچین درس سختی ) قابل انتظار ( پذیرفته شده و عادی ) بود.
مثل همیشه . . طبق معمول
عادی و پذیرفته شده در هر شرایطی