pantry

/ˈpæntri//ˈpæntri/

معنی: ابدار خانه، شربت خانه
معانی دیگر: (اتاقچه ی مجاور آشپزخانه که ظروف و آذوقه ی منزل را در آن نگهداری می کنند) دولاب، انباری، (کشتی و هتل و غیره) انبار ظروف، رجوع شود به: larder، مخصوص لوازم سفره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: pantries
(1) تعریف: a small room, usu. adjoining a kitchen, where kitchen and table supplies and food are kept.

- She cans her own peaches and stores them in the pantry.
[ترجمه Mason HP] او هلوهای خودش رو قوطی می زند و آن ها را در انبار مواد غذایی ذخیره می کند.
|
[ترجمه گوگل] او هلوهای خود را قوطی می کند و در انبار نگهداری می کند
[ترجمه ترگمان] هلو خودش را می کند و آن ها را در آبدارخانه نگهداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a similar small room where cold foods are prepared.

جمله های نمونه

1. Nothing was left in the pantry except some eggs.
[ترجمه آرزو] در انبار چیزی به جز چند تخم مرغ باقی نمانده بود.
|
[ترجمه گوگل]در انبار چیزی به جز چند تخم مرغ باقی نمانده بود
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز در آبدارخانه باقی نمانده بود مگر چند تا تخم مرغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Stepping back from the pantry, I realized I had not binged with that feeling of panic in years.
[ترجمه آرزو] وقتی از انباری بازگشتم، متوجه شدم که سال هاست دچار آن احساس وحشت نشده ام.
|
[ترجمه گوگل]از شربت خانه عقب نشینی کردم، متوجه شدم که سال هاست دچار آن احساس وحشت نشده بودم
[ترجمه ترگمان]از آبدارخانه به عقب برگشتم و متوجه شدم که سال ها پیش احساس وحشت نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I've seen it on the pantry shelf, Mrs Salt.
[ترجمه آرزو] من آن را روی طاقچه ی انبار دیده ام، خانم سالت.
|
[ترجمه گوگل]من آن را در قفسه انبار دیده ام، خانم نمک
[ترجمه ترگمان]من آن را در قفسه آشپزخانه دیدم، خانم سالت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Go on! the dish is in the pantry.
[ترجمه گوگل]ادامه دادن! ظرف در انبار است
[ترجمه ترگمان]ادامه بده! غذا در آبدارخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I mean the piles were kept in the pantry.
[ترجمه گوگل]منظورم این است که توده ها در انبار نگهداری می شدند
[ترجمه ترگمان] منظورم the که توی انبار نگه داشته بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was sitting on the floor of the pantry, in my special place, drawing and feeling a little sad.
[ترجمه آرزو] کف انباری، در جای مخصوصم نشسته بودم و نقاشی می کشیدم و کمی غمگین بودم.
|
[ترجمه گوگل]کف انباری، در جای مخصوصم نشسته بودم و نقاشی می کشیدم و کمی غمگین بودم
[ترجمه ترگمان]من روی زمین آشپزخانه نشسته بودم و در جای مخصوص خودم نشسته بودم و احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was the only edible thing in the pantry.
[ترجمه آرزو] این تنها چیز خوراکی در انبار بود.
|
[ترجمه گوگل]این تنها چیز خوراکی در انبار بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیز قابل خوردن در آبدارخانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pantry was just a walk-in alcove off the kitchen.
[ترجمه گوگل]انباری فقط یک طاقچه کنار آشپزخانه بود
[ترجمه ترگمان]آبدارخانه فقط یک پیاده روی بود که از آشپزخانه خارج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But as he departed for the pantry the bell rang for afternoon tea to be served.
[ترجمه آرزو] اما هنگامی که او به سمت انبار رفت، زنگ برای سرو چای بعد از ظهر به صدا درآمد.
|
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که او به سمت شربت خانه رفت، زنگ برای سرو چای عصرانه به صدا درآمد
[ترجمه ترگمان]اما همین که از اتاق بیرون رفت، زنگ ساعت بعد از ظهر برای صرف چای به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He stood in the pantry and she handed things in to him.
[ترجمه گوگل]او در انباری ایستاد و او وسایل را به او تحویل داد
[ترجمه ترگمان]او در آبدارخانه ایستاد و چیزهایی را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Opposite: The butler's pantry, with plenty of room for storing the glass and five best china services.
[ترجمه گوگل]روبرو: انباری ساقی، با فضای زیادی برای نگهداری لیوان و پنج سرویس چینی برتر
[ترجمه ترگمان]در کنار اتاق پیشخدمت، با یک اتاق پر از اتاق برای ذخیره کردن شیشه و پنج سرویس چینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A maid peeks out of the pantry into the hall.
[ترجمه گوگل]خدمتکار از انباری به داخل سالن نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]یک خدمتکار از شربت خانه بیرون آمد و وارد سرسرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She must've sneaked into the pantry one day when nobody was looking and taken a bite out of that jelly.
[ترجمه گوگل]حتما یک روز که کسی نگاه نمی کرد، یواشکی وارد انباری شده بود و از آن ژله گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]یک روز باید دزدکی به آشپزخانه رفته باشد و کسی از آن ژله گاز نگرفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After making a foray into Bessie's pantry, Lucien helped himself to a quick meal of bread and meat.
[ترجمه گوگل]لوسین پس از ورود به انباری بسی، به خود کمک کرد تا یک وعده غذایی سریع از نان و گوشت تهیه کند
[ترجمه ترگمان]بعد از این که وارد آشپزخانه بسی شد، خود را به خوردن نان و گوشت پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابدار خانه (اسم)
butler's pantry, buttery, pantry

شربت خانه (اسم)
pantry, scullery

تخصصی

[عمران و معماری] آبدارخانه

انگلیسی به انگلیسی

• granary, warehouse for storing food; small room next to the kitchen (used for storing food, dishes, etc.)
a pantry is a small room where food is kept.

پیشنهاد کاربران

قفسه مواد غذایی
انبار کوچک داخل محیط خانه که معمولا کوچک و برای انبار مواد غذایی استفاده میشه
پستو
صندوقخانه
اتاقکی کوچک برای انبار مواد غذایی مانند خرما، گندم و گوشت نمک اندود و خشک شده و امثالهم و اثاث خانه که معمولاً در پشت اتاق یا آشپزخانه واقع میگردیده است. امروزه به قسمتی از گنجه، اشکاف یا قفسه داخل آشپزخانه که به مواد غذایی را ذخیره میکنند نیز پستوی آشپزخانه میگویند.
pantrypantry
noun
[count] : a small room in a house in which food is stored
◀️ I'm lost without your directions
Shame you never lost the direction to McDonald's. Or the fridge. Or the pantry
انباری
A room or closet for storing provisions
Pantry
انباری
Poultry
طیور، ماکیان، مرغ و خروس و اردک و غیره
انباری

بپرس