panned

جمله های نمونه

1. miners panned ten hours a day
معدنچیان روزی ده ساعت زرگیری می کردند.

2. the camera is panned to show the dog as it runs from left to right
برای نشان دادن سگی که از سمت چپ به راست می دود دوربین به چرخش درآورده می شود.

3. the play was panned by every newspaper in town
تمام روزنامه های شهر از آن نمایش انتقاد کردند.

پیشنهاد کاربران

Her latest performance was panned by critics which is odd , since all her works have been universally lauded
مورد انتقاد قرار گرفتن
همچنین واژه slated هم معنای panned می باشد و متضاد lauded است
He panned the phone around the villa
او گوشی را در اطراف ویلا چرخاند
مورد انتقاد قرار گرفته شده ، نقد شده، ایراد وارد شده

بپرس