panicky

/ˈpænɪki//ˈpænɪki/

معنی: هراسناک، دست پاچه
معانی دیگر: مضطرب

جمله های نمونه

1. Many women feel panicky travelling home at night alone.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان هنگام سفر به خانه در شب به تنهایی احساس وحشت می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان در تنهایی برای سفر به خانه احساس ترس و وحشت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And above all, this crime was spontaneous, panicky and angry.
[ترجمه مینا] گذشته از همه اینها این جرم آنی ( بلامقدمه ) ، وحشتناک و پرخشم بود
|
[ترجمه گوگل]و بالاتر از همه، این جنایت خود به خود، وحشت زده و عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]و بالاتر از همه، این جنایت، خود به خودی خود، وحشت زده و خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was feeling panicky.
[ترجمه گوگل]او احساس وحشت می کرد
[ترجمه ترگمان]احساس وحشت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Crowds of angry, panicky depositors threw stones at government buildings and police.
[ترجمه گوگل]انبوه سپرده گذاران خشمگین و وحشت زده به ساختمان های دولتی و پلیس سنگ پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان]افراد خشمگین و ترسو به ساختمان های دولتی و پلیس سنگ پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The aid agencies were starting to sound panicky, as well they might.
[ترجمه گوگل]سازمان های کمک رسان شروع به وحشت زده بودند، و همچنین ممکن بود
[ترجمه ترگمان]آژانس های کمک رسانی به تدریج با ترس و وحشت به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had a white puffy panicky face and prominent eyes accentuated by pink eyeshadow.
[ترجمه گوگل]او یک صورت ترسناک پف کرده سفید و چشمان برجسته داشت که با سایه چشم صورتی برجسته شده بود
[ترجمه ترگمان]صورت رنگ پریده و پف کرده و چشمان درشتش نشان می داد که به رنگ صورتی درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had panicky thoughts about the Clifton suspension bridge and its alarming suicide rate, but Tavett did not mention Clifton.
[ترجمه گوگل]او افکار وحشتناکی در مورد پل معلق کلیفتون و میزان خودکشی هشدار دهنده آن داشت، اما تاوت به کلیفتون اشاره نکرد
[ترجمه ترگمان]او راجع به the suspension و میزان خودکشی its اندیشید، اما Tavett اشاره ای به کلیفتن نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is he the panicky type?
[ترجمه گوگل]آیا او از نوع وحشت زده است؟
[ترجمه ترگمان]اون از نوع panicky؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You receive a panicky call from a department head.
[ترجمه گوگل]شما یک تماس وحشتناک از یک رئیس بخش دریافت می کنید
[ترجمه ترگمان]تو یه تماس عصبی از طرف یه اداره پلیس دریافت می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Just that panicky fear, always on the verge of turning into hatred until we shamefacedly choke it back?
[ترجمه گوگل]فقط آن ترس وحشتناک، همیشه در آستانه تبدیل شدن به نفرت تا زمانی که با شرمندگی آن را خفه کنیم؟
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این وحشت عصبی که همیشه در شرف تبدیل شدن به نفرت است، مگر آن که با شرمساری آن را خفه کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Depression is an inability to function; women feel panicky, lethargic, unable to enjoy the baby.
[ترجمه گوگل]افسردگی ناتوانی در عملکرد است زنان احساس وحشت، بی حالی و ناتوانی در لذت بردن از کودک می کنند
[ترجمه ترگمان]افسردگی ناتوانی در عملکرد است؛ زنان احساس وحشت و بی حالی می کنند و قادر نیستند از کودک لذت ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Panicky civilians raced to the railway station to catch any train heading south.
[ترجمه گوگل]غیرنظامیان وحشت زده به سمت ایستگاه راه آهن دویدند تا هر قطاری را که به سمت جنوب می رفت، بگیرند
[ترجمه ترگمان]Panicky غیر نظامی به سمت ایستگاه راه آهن دویدند تا هر قطاری که به سمت جنوب می رفت را بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At times, she became panicky and acted as if she were seeing something scary or having something scary happen to her.
[ترجمه گوگل]او گاهی وحشت زده می شد و طوری رفتار می کرد که انگار چیزی ترسناک می بیند یا اتفاق ترسناکی برایش می افتد
[ترجمه ترگمان]گاهی وحشت زده می شد و طوری رفتار می کرد که انگار چیزی ترسناک دیده یا چیزی ترسناک برای او رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "Is he really dead?" Abe asked in a panicky voice.
[ترجمه گوگل]"آیا او واقعا مرده است؟" آبه با صدایی وحشت زده پرسید
[ترجمه ترگمان]اون واقعا مرده؟ ایب با وحشت پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I began to feel panicky, sure that I was going to miss the train.
[ترجمه گوگل]من شروع به احساس وحشت کردم، مطمئن بودم که قطار را از دست خواهم داد
[ترجمه ترگمان]احساس ترس کردم، مطمئن بودم که دلم برای قطار تنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هراسناک (صفت)
fearful, panicky

دست پاچه (صفت)
nervous, hurried, hasty, panicky

انگلیسی به انگلیسی

• overcome with extreme fright, fearful, full of panic
a panicky feeling or panicky behaviour is characterized by panic.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
I lost my wallet and started panicking, thinking it was stolen.
A person with claustrophobia might feel panicky in a crowded elevator.
Someone who is afraid of flying might experience panicky feelings before boarding a plane.
۱. وحشت زده. سراسیمه. دستپاچه. هول ۲. ناشی از وحشت
مثال:
panicky onlookers ran for cover
تماشاچی های وحشت زده دنبال حفاظ و پناه دویدند.
اقا این کلمه غیر رسمیه
به معنی هول ، وحشت زده ، نگران ، مضطرب ، دستپاچه
مثلا
I got panicky هول شدم
وحشت زده

بپرس