panic

/ˈpænɪk//ˈpænɪk/

معنی: وحشت، هراس، دهشت، اضطراب و ترس ناگهانی، در بیم و هراس انداختن، وحشت زده کردن
معانی دیگر: (گیاه شناسی) علف ارزن (انواع علف های جنس panicum)، (ترس ناگهانی و غیر منطقی و معمولا همه گیر) هول، دستپاچگی، آسیمگی، سراسیمگی، دلهره، هراس زدگی، (ترس فراگیر درباره ی ورشکستگی احتمالی بانک یا شرکت و غیره که موجب هجوم سهامداران و فروش بی رویه و سقوط بازار می شود) آسیمه گری، آسیمگین، هراس زده کردن، هراساندن، هراسیدن، هول زده کردن یا شدن، آسیمه کردن یا شدن، (در اصل) وابسته به پن (خدای اسطوره ای جانوران وحشی و جنگل)، وابسته به ترس ناگهانی (که معتقد بودند pan در برخی ایجاد می کند)، (خودمانی) آدم خوش مشرب، آدم خوش مزه، آدم لوده و سرگرم کننده، (خودمانی) بسیار سرگرم و شاد کردن، (از خنده) روده بر کردن، غرق در خوشی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden, usu. irrational terror that often provokes wild behavior and spreads to many other individuals.
مشابه: alarm, consternation, fear, hysteria, scare, terror

(2) تعریف: in financial affairs, a wave of fear and the widespread selling or buying in the stock market that it provokes.

(3) تعریف: (informal) a person or thing considered to be wildly humorous.
مترادف: riot, scream
مشابه: clown
صفت ( adjective )
عبارات: hit the panic button, press the panic button, push the panic button
• : تعریف: of, concerning, or caused by sudden overwhelming fear.
متضاد: calm
مشابه: hysterical, panic-stricken, terror-stricken

- a panic reaction to bad news
[ترجمه شان] واکنش سراسیمه ( هراس زده ) دربرابرشنیدن خبر های بد.
|
[ترجمه گوگل] واکنش وحشتناک به اخبار بد
[ترجمه ترگمان] واکنش وحشت آوری به اخبار بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: panics, panicking, panicked
• : تعریف: to cause sudden overwhelming fear in.
مترادف: terrify
مشابه: alarm, frighten, scare, spook, stampede

- The helicopter panicked the herd of antelope.
[ترجمه محمد] هلیکوپتر گله بز کوهی را رم داد
|
[ترجمه گوگل] هلیکوپتر گله بز کوهی را به وحشت انداخت
[ترجمه ترگمان] هلیکوپتر، گله بز کوهی را ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: panicky (adj.)
• : تعریف: to be afflicted or overcome by panic.
مترادف: go to pieces
مشابه: choke

- She panics whenever she has to give a speech.
[ترجمه گوگل] هر وقت که باید سخنرانی کند وحشت می کند
[ترجمه ترگمان] هر وقت مجبور شده حرف بزنه می ترسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. panic selling
فروش عجولانه

2. panic spread on the stock market
ترس و نگرانی بورس سهام را فرا گرفت.

3. to throw into a panic
هراس زده کردن

4. push (or press) the panic button
(امریکا - خودمانی) هول کردن،با دستپاچگی (و بدی) کاری را انجام دادن،هراس زده شدن

5. a levelheaded man who doesn't panic
آدم خونسردی که زود دستپاچه نمی شود

6. at a time of popular panic
هنگام سراسیمگی عمومی

7. when the police ordered the car to stop, the driver got into a panic
وقتی که پلیس دستور توقف اتومبیل را داد راننده دستپاچه شد.

8. An earthquake hit the capital, causing panic among the population.
[ترجمه گوگل]زمین لرزه ای پایتخت را لرزاند و باعث وحشت مردم شد
[ترجمه ترگمان]زلزله به پایتخت اصابت کرد و باعث ایجاد رعب و وحشت در بین مردم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thank you for your smile, once panic over my time.
[ترجمه گوگل]از لبخندت ممنونم، یک بار در زمان من وحشت کن
[ترجمه ترگمان] ممنون که لبخند زدی، یه بار از زمان من وحشت زده بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a stampede of panic - stricken crowd from the burning hotel.
[ترجمه گوگل]ازدحام وحشت به وجود آمد - جمعیتی که از هتل در حال سوختن بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت وحشت زده در هتل می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A recent sales hiccup is nothing to panic about.
[ترجمه گوگل]مشکل فروش اخیر جای نگرانی ندارد
[ترجمه ترگمان]اعتیاد به فروش اخیر چیزی برای ترسیدن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He felt a spasm of panic sweeping over him.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که یک اسپاسم وحشت او را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]موجی از وحشت وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her symptoms are suggestive of a panic disorder.
[ترجمه گوگل]علائم او حاکی از اختلال هراس است
[ترجمه ترگمان]علائمش نشون دهنده یه اختلال اضطراب و اضطراب - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Panic spread through the crowd as the bullets started to fly.
[ترجمه گوگل]وقتی گلوله ها شروع به پرواز کردند، وحشت در میان جمعیت پخش شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گلوله ها شروع به پرواز کردند، وحشت در میان جمعیت پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her calm expression hid her inward panic.
[ترجمه گوگل]حالت آرام او وحشت درونی او را پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]چهره آرام و آرام او اضطراب درونی خود را پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. When the theater caught fire, there was a panic.
[ترجمه گوگل]وقتی تئاتر آتش گرفت، وحشت ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]وقتی تئاتر آتش گرفت، وحشت زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A look of panic crossed his face.
[ترجمه گوگل]حالت وحشت از چهره اش عبور کرد
[ترجمه ترگمان]چهره وحشت زده چهره اش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The rising tone of her voice emphasized her panic.
[ترجمه گوگل]بلند شدن لحن صدایش بر وحشت او تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]صدای بلند شدن صدایش تاکید کرد که ترس و وحشت بر او چیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وحشت (اسم)
fear, dread, abhorrence, panic, terror, horror, fray, fright, funk, awe, jitters, trepidation

هراس (اسم)
fear, panic, feeze, alarm, alarum, apprehension, fright, funk

دهشت (اسم)
panic, terror, horror

اضطراب و ترس ناگهانی (اسم)
panic

در بیم و هراس انداختن (فعل)
panic

وحشت زده کردن (فعل)
panic, horrify, terrify

تخصصی

[روانپزشکی] پانیک

انگلیسی به انگلیسی

• sense of extreme fright; attack of fear, episode of fright; alarm, dismay, scare
be overcome with extreme fright, be stricken with panic, be alarmed
panic is a strong feeling of anxiety or fear that makes you act without thinking sensibly.
a panic is a situation in which there is panic.
if you panic, you become anxious or afraid, and act without thinking sensibly.

پیشنهاد کاربران

"Panic" به احساس ناگهانی و شدید اضطراب و ترس اشاره دارد که معمولاً واکنش غیرقابل کنترل به وضعیت های خطرناک یا تهدیدآمیز است. این احساس می تواند موجب رفتارهای غیرمنطقی و ناآرامی شود، در حالی که "ترس معمولی" بیشتر به یک احساس طبیعی و کنترل شده در مواجهه با خطرات واقعی مربوط می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

انواع کلمات انگلیسی به معنای ترس عبارتند از:
1. Fear: ترس عمومی و طبیعی از خطر یا تهدید.
2. Terror: ترسی شدید و عمیق که معمولاً به حالتی از وحشت و اضطراب شدید منجر می شود.
3. Anxiety: نگرانی و دل نگرانی مزمن درباره مسائل مختلف، که می تواند همچنین به احساس بی قراری منجر شود.
4. Phobia: ترس غیرمنطقی و شدید نسبت به یک شی یا وضعیت خاص، که ممکن است فرد را از مواجهه با آن بازدارد.
منبع CHATGPT4o. mini

دلهره
واژه برابر پارسی پیشنهادی : تَندیویک ✅
توضیح :
تعریف ساده ی پانیک : وحشت غیر منطقی تحریک کننده رفتار های وحشیانه و اغلب سرایت کننده
کلیدواژه ها : وحشت غیر منطقی وحشیانه سرایت کننده

...
[مشاهده متن کامل]

کلید واژه ها به پارسی : ترس ناکرویزانه ددمنشانه واگیردار
سرواژه ساخته شده از کلید واژه ها : ت ن د و = تَندَو
از آنجا که تَندَو واژه ی زیبایی نیست به گونه ای دیگر سرواژه ها را به یکدیگر پیوستم و واژه ی تندیو را ساختم که با پسوند ( ایک ) می تواند تَندیویک خوانده شود
همچنین واژه تندویک می تواند به گونه ای دیگر نیز تعبیر شود مثلا: دیوی بر بدن چیره شده است
همچنین می توان واژه های دیگری همچون تندیوانه، تندیومانند، پُرتندیو و. . . را از واژه تندیو ساخت

ترس، وحشت
suddenly feel frightened so that you can not think wisely
دستپاچه شدن، هول شدن
panic اصطلاح تخصصی حوزه روانشناسی محسوب میشود که معنای آن به سراسیمگی و به خصوص دلهره نزدیک است.
قطعا به معنای هول شدن و هول کردن و دستپاچه شدن نیست!!!
panic دلهره ای است غیرعادی که به ندرت اتفاق می افتد و اگر زیاد برای کسی پیش بیاید باید به دنبال درمان باشد، فکر نمی کنم دستپاچگی غیرعادی باشد و به درمان نیاز داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

آشفته حالی؛ نوعی حمله ی عصبی که باعث رفتارهای تکانه ای هم راه با هیجاناتی به صورت ترس شدید و گاه فلجی موقت می شود.
The leader of the lost group appealed to them not to panic.
رهبر گروه گمشده، از آنان خواست که وحشت نکنند.
توی این جمله نمونه" lost " 《بازنده》 ترجمه شده که به نظرم اشتباهه و 《گمشده》 مناسب تره.
Fear
پنیکیدن/پنیکاندن.
دستپاچهیدن/دستپاچهاندن.
e. g. panic is counterproductive
هل کردن هل شدن پنیک کردن یعنی همون هول بازی درآوردن تو فرهنگ ما⁦و ائین جان زن بنده😂🤝⁦🏳️⁩
سراسیمه شدن، به وحشت افتادن
سراسیمه
a sudden uncontrolable fear
دلهره داشتن
ترس و اضطراب داشتن
( v ) دلهره داشتن
ترس وحشت
هول شدن - هول کردن - دستپاچه شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس