pang

/ˈpæŋ//pæŋ/

معنی: درد، درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، سوزش ناگهانی، حمله سخت
معانی دیگر: (جسمی یا روحی) درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden, sharp pain.
مترادف: pain, twinge
مشابه: cramp, crick, grip, pinch, smart, spasm, stitch

(2) تعریف: a sharp feeling of emotional hurt, regret, or longing.
مترادف: twinge
مشابه: longing, misgiving, prick, qualm, regret, smart, stab, wrench

- pangs of conscience
[ترجمه گوگل] عذاب وجدان
[ترجمه ترگمان] درد وجدان …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pang of conscience
عذاب وجدان

2. she felt a sudden pang of nostalgia for her mother
ناگهان برای مادرش احساس دلتنگی کرد.

3. Except for a small pang, her headache has gone.
[ترجمه گوگل]به جز یک دردسر کوچک، سردردش از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]به جز یک درد کوچک، سردردش قطع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He experienced a sudden pang of conscience.
[ترجمه گوگل]او یک عذاب وجدان ناگهانی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس ناراحتی وجدان به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt a pang of envy at the thought of his success.
[ترجمه گوگل]او از فکر موفقیت او احساس حسادت کرد
[ترجمه ترگمان]از این که موفق شده بود احساس حسادت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She experienced a sharp pang of disappointment.
[ترجمه گوگل]او درد شدیدی از ناامیدی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]از شدت ناامیدی احساس ناراحتی شدیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Claudia felt a deep pang of sorrow for her sister.
[ترجمه گوگل]کلودیا غم و اندوه عمیقی برای خواهرش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]کلودیا احساس ناراحتی شدیدی نسبت به خواهرش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With a pang she recalled the last time she had seen him.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی آخرین باری را که او را دیده بود به یاد آورد
[ترجمه ترگمان]این آخرین باری بود که او را دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She remembered with a pang of guilt that she hadn't called her mother.
[ترجمه گوگل]با احساس گناه به یاد آورد که به مادرش زنگ نزده است
[ترجمه ترگمان]او با احساس گناه به یاد آورد که او را مادرش صدا نزده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Claudia felt a deep pang of sorrow for the woman.
[ترجمه گوگل]کلودیا غم و اندوه عمیقی برای زن احساس کرد
[ترجمه ترگمان]کلودیا احساس ناراحتی شدیدی نسبت به آن زن احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked at Susan and saw with a pang how tired and frail she seemed.
[ترجمه گوگل]او به سوزان نگاه کرد و با ناراحتی دید که چقدر خسته و ضعیف به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به سوزان نگاه کرد و با دردی شدید و ضعیف به نظر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She felt a little pang of jealousy.
[ترجمه گوگل]او کمی احساس حسادت کرد
[ترجمه ترگمان]کمی احساس حسادت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sharp pang of guilt shot through him.
[ترجمه گوگل]احساس گناه شدیدی در او رخنه کرد
[ترجمه ترگمان]دردی شدید از احساس گناه بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For a moment she felt a pang of guilt about the way she was treating him.
[ترجمه گوگل]برای لحظه ای از رفتاری که با او داشت احساس گناه کرد
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه احساس گناه شدیدی نسبت به نحوه درمانش به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درد (اسم)
ache, pain, agony, distress, affliction, ailment, dregs, shoot, teen, pang

درد سخت (اسم)
strain, gripe, pang

اضطراب سخت و ناگهانی (اسم)
pang

سوزش ناگهانی (اسم)
pang

حمله سخت (اسم)
pang

انگلیسی به انگلیسی

• sharp pain, sudden painful sensation; suffering, agony
a pang is a sudden, strong feeling, for example of sadness or pain.

پیشنهاد کاربران

- تیر کشیدن
1. درد شدید 2. احساس شدید 3. ( وجدان ) عذاب
مثال:
a pang of envy
یک دردِ شدید حسادت
یک احساس شدید حسادت
سوزش و درد ناگهانی
( مثلاً سوزش معده )
[NOUN]
- a sudden sharp pain or painful emotion.
💠 hunger pangs
💠 A 40 - minute cruise takes us to a tropical paradise with turquoise blue water and a bustling underwater life. It is an active coral reef and snorkelling yields rich dividends. “Hey, there’s a hawksbill turtle up ahead, ” someone in our group bobbed up above the water surface, took off the tube momentarily from the mouth and yelled. The rest of us took the lead and swam behind him. We met not one but two turtles, parent and baby, which were not shy of our boat captain’s waterproof camera. Shoals of colourful fish swam by, unmindful of our presence. An hour later, it was only hunger pangs which forced us to return to the boat for lunch.
...
[مشاهده متن کامل]

- a sudden sharp feeling, especially of painful emotion
- A pang is a sudden strong feeling or emotion, for example of sadness or pain.
💠 a pang of jealousy
💠 pangs of remorse
💠 pang of jealousy/guilt/remorse/regret
[VERB]
- to cause to have pangs
SYN: torment
▪️▪️▪️
pang of conscience
عذاب وجدان

​a sudden strong feeling of physical or emotional pain
I felt a pang of nostalgia when I saw the old photos of the village where I grew up.
درد ( شدید و ناگهانی ) ، سوزش
درد شدید و ناگهانی
pain
annoy
vex

a sudden sharp feeling
Pangs of regret, guilt pangs
حس ناگهانی

بپرس