palsied

/ˈpɔːlzɪd//ˈpɔːlzɪd/

معنی: متزلزل، افلیج، فلج، لرزان
معانی دیگر: افلیج، لرزان، متزلزل

جمله های نمونه

1. David was starved of oxygen during birth at Peterborough Hospital in 1979 and suffered cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]دیوید در حین تولد در بیمارستان پیتربورو در سال 1979 از اکسیژن گرسنگی گرفت و دچار فلج مغزی شد
[ترجمه ترگمان]دیوید در هنگام تولد در بیمارستان Peterborough در سال ۱۹۷۹ دچار کمبود اکسیژن شد و دچار فلج مغزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Doctors thought she had a mild case of cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]پزشکان فکر کردند که او یک مورد خفیف فلج مغزی دارد
[ترجمه ترگمان]پزشکان فکر می کردند که او دچار سکته مغزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Read in studio Children with Cerebral Palsy could soon lose the training centre that helps them to overcome their handicap.
[ترجمه گوگل]در استودیو بخوانید کودکان مبتلا به فلج مغزی ممکن است به زودی مرکز آموزشی را که به آنها کمک می کند تا بر نقص خود غلبه کنند، از دست بدهند
[ترجمه ترگمان]مطالعه کودکان در استودیو با مخ Palsy می تواند به زودی مرکز آموزشی را از دست بدهد که به آن ها کمک می کند بر نقص خود غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He now has severe cerebral palsy, is unable to roll over, sit or crawl.
[ترجمه گوگل]او اکنون فلج مغزی شدید دارد، قادر به غلت زدن، نشستن یا خزیدن نیست
[ترجمه ترگمان]او که دچار فلج مغزی شدید است نمی تواند غلت بزند، بنشیند یا بخزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It does have different characteristics from other more fixed medical conditions, such as cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]این بیماری دارای ویژگی های متفاوتی با سایر شرایط پزشکی ثابت تر، مانند فلج مغزی است
[ترجمه ترگمان]این بیماری دارای ویژگی های متفاوتی از دیگر شرایط پزشکی ثابت مانند فلج مغزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The society are hoping companies, groups or clubs will get together and raise money to help people with cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]جامعه امیدوار است شرکت ها، گروه ها یا باشگاه ها گرد هم آیند و برای کمک به افراد فلج مغزی پول جمع آوری کنند
[ترجمه ترگمان]جامعه امید دارد که شرکت ها، گروه ها و باشگاه ها متحد شوند و پول جمع آوری کنند تا به مردم مبتلا به فلج مغزی کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. John was born crippled and with cerebral palsy but could run, walk and jump.
[ترجمه گوگل]جان معلول و مبتلا به فلج مغزی به دنیا آمد اما می توانست بدود، راه برود و بپرد
[ترجمه ترگمان]جان فلج و فلج مغزی به دنیا آمد، ولی می توانست بدود، بپرد و بپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The medical diagnosis was cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]تشخیص پزشکی فلج مغزی بود
[ترجمه ترگمان]تشخیص پزشکی فلج مغزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They surmised he had shoulder palsy or a complication from a long-hidden ailment contracted in the war.
[ترجمه گوگل]آنها حدس زدند که او فلج شانه یا عارضه ای از یک بیماری پنهان شده در جنگ داشته است
[ترجمه ترگمان]آن ها حدس می زدند که مبتلا به فلج مغزی یا پیچیده از یک بیماری دراز پنهان در جنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sheng has cerebral palsy and is unable to walk.
[ترجمه گوگل]شنگ فلج مغزی دارد و قادر به راه رفتن نیست
[ترجمه ترگمان]شنگ مبتلا به فلج مغزی است و نمی تواند راه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A child with cerebral palsy may have additional disabilities such as visual problems, language delay or coordination difficulties.
[ترجمه گوگل]کودک مبتلا به فلج مغزی ممکن است ناتوانی های دیگری مانند مشکلات بینایی، تاخیر زبانی یا مشکلات هماهنگی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]کودک مبتلا به فلج مغزی ممکن است دارای معلولیت های اضافی نظیر مشکلات بصری، تاخیر زبان و یا مشکلات هماهنگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. First comes a diagnosis of cerebral palsy, a label that seems right until other puzzling symptoms appear.
[ترجمه گوگل]ابتدا تشخیص فلج مغزی می آید، برچسبی که تا زمانی که سایر علائم گیج کننده ظاهر شوند درست به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]اول، تشخیص فلج مغزی، برچسبی که درست به نظر می رسد تا زمانی که علائم گیج کننده دیگر بروز پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One is a little girl crippled by cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]یکی دختر بچه ای است که به دلیل فلج مغزی فلج شده است
[ترجمه ترگمان]یک دختر کوچک با فلج مغزی فلج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tiny pens, scrawling in palsied traces on endless white ribbons of paper, slowly ground to a halt.
[ترجمه گوگل]قلم‌های کوچکی که روی نوارهای کاغذی سفید بی‌پایان با آثار فلج می‌چرخند، به آرامی زمین می‌خورند تا متوقف شوند
[ترجمه ترگمان]خودکار کوچکی که با خط خرچنگ قورباغه روی نوارهای سفید و بی شمار کاغذ نوشته شده بود، به آرامی روی زمین متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For the past decade, I have been the parent of a child who suffers from cerebral palsy.
[ترجمه گوگل]در یک دهه گذشته، من پدر و مادر کودکی بوده ام که از فلج مغزی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]در دهه گذشته، من پدر بچه ای بودم که از فلج مغزی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متزلزل (صفت)
unstable, ramshackle, insecure, instable, wavery, shaky, precarious, shaking, palsied, trembling, seismic, tottery

افلیج (صفت)
lame, paralytic, palsied

فلج (صفت)
palsied

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

انگلیسی به انگلیسی

• paralyzed, unable to be moved
someone who is palsied is unable to control their muscles because of illness, and often their limbs shake uncontrollably as a result.

پیشنهاد کاربران

بپرس