painterly

/ˈpeɪntərli//ˈpeɪntəli/

(در اصل) وابسته به نقاش، ویژه ی نقاشان

جمله های نمونه

1. The film has a painterly eye.
[ترجمه گوگل]فیلم نگاهی نقاشی دارد
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک چشم نقاشی مانند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Here we are given an insight into the painterly decisions - sacrifices - to which artists often feel driven.
[ترجمه گوگل]در اینجا بینشی از تصمیم‌های نقاشی - فداکاری‌ها - که هنرمندان اغلب احساس می‌کنند به آن سوق داده می‌شوند، به ما داده می‌شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا ما به بینش و بینش و sacrifices که هنرمندان اغلب احساس می کنند، می پردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Painterly theory follows with respect to remnant canvas if wanting to learn.
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل به یادگیری، نظریه نقاشی با توجه به بوم باقی مانده دنبال می شود
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهی چیزی یاد بگیری این تئوری با احترام به بوم اثر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Painterly and evocative of wind and cold, beauty of the starkness of the buildings'perseverance.
[ترجمه گوگل]رنگ آمیزی و تداعی کننده باد و سرما، زیبایی استواری استقامت ساختمان ها
[ترجمه ترگمان]Painterly و انگیزشی باد و سرما، زیبایی of ساختمان ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Creation difficulty is bigger for the stationmaster of painterly to doing not have after all foundation.
[ترجمه گوگل]دشواری ایجاد برای استاد نقاش بزرگتر است که در نهایت پایه و اساس نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]اشکال ایجاد نقاشی برای the نقاشی مانند نقاشی پس از همه پایه بسیار بزرگ تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The discursion in ancient painterly theory was traditional model analogize configuration not proposition discursion.
[ترجمه گوگل]بحث در نظریه نقاش باستان، مدل سنتی تشبیه پیکربندی بود نه بحث گزاره
[ترجمه ترگمان]The در نظریه نقاشی مانند قدیمی، مدل سنتی analogize بود که discursion را پیشنهاد نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Quintilian was one who credited Zeuxis with having established painterly principles of light and shade.
[ترجمه گوگل]کوئنتیلیان کسی بود که زئوکسیس را به داشتن اصول نقاشی نور و سایه نسبت داد
[ترجمه ترگمان]کوینتیلیانوس بود که Zeuxis را با داشتن اصول نقاشی مانند نور و سایه نسبت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In both, Gironella is exploring the characters of the sitters as suggested in their portraits rather than the formal, painterly qualities.
[ترجمه گوگل]در هر دو، ژیرونلا به جای ویژگی‌های رسمی و نقاشی، شخصیت‌های نشسته‌ها را همانطور که در پرتره‌هایشان پیشنهاد می‌شود بررسی می‌کند
[ترجمه ترگمان]در هر دو، Gironella در حال بررسی ویژگی های of است که در portraits به جای ویژگی های رسمی، نقاشی و نقاشی پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With the end of the Mask series, Zeng began to pursue more unmediated forms of painterly expression.
[ترجمه گوگل]با پایان سری Mask، Zeng شروع به دنبال کردن اشکال بدون واسطه بیشتری از بیان نقاشی کرد
[ترجمه ترگمان]با پایان سری ماسک ماسک، زنگ شروع به دنبال کردن بیشتر اشکال بیان نقاشی مانند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sometimes I use this brush when I want to have a more painterly feel for textures.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات از این قلم مو استفاده می کنم که می خواهم احساس نقاشی بیشتری نسبت به بافت داشته باشم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات من از این برس استفاده می کنم وقتی می خواهم احساس نقاشی مانند بیشتری برای بافت ها داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In concrete style oil painting, abstraction factors are very important painterly language. In this essay, I mainly study how to realize the abstract imagination in concrete oil painting.
[ترجمه گوگل]در نقاشی رنگ روغن به سبک بتن، عوامل انتزاعی زبان نقاشی بسیار مهم هستند در این مقاله، من عمدتاً چگونگی تحقق تخیل انتزاعی را در نقاشی رنگ روغن بتن مطالعه می کنم
[ترجمه ترگمان]در نقاشی رنگ روغن سبک بتن، عوامل انتزاعی زبان نقاشی مانند بسیار مهم هستند من در این مقاله به طور عمده نشان می دهم که چگونه تصور انتزاعی در نقاشی روغن بتن را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Abstract concepts and realistic situations rendered in a wild, painterly pastel sketch style.
[ترجمه گوگل]مفاهیم انتزاعی و موقعیت‌های واقع گرایانه به سبک نقاشی پاستلی وحشیانه ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]مفاهیم انتزاعی و موقعیت های واقع گرایانه در یک سبک طراحی سبک نقاشی مانند نقاشی و نقاشی شده نمایش داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Let's say I didn't want to achieve anything photorealistic, but giving instead a painterly feeling.
[ترجمه گوگل]بیایید بگوییم که من نمی‌خواستم به هیچ چیز فوتورئالیستی برسم، بلکه می‌خواستم در عوض احساسی نقاشی کنم
[ترجمه ترگمان]بیا فرض کنیم که من نمی خواستم به هر چیزی دست پیدا کنم، اما به جای احساس painterly
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His paintings unfold either as installation or three - dimensional object – or as reworking of painterly problems.
[ترجمه گوگل]نقاشی‌های او یا به‌عنوان چیدمان یا شی سه‌بعدی و یا به‌عنوان بازسازی مشکلات نقاشی آشکار می‌شوند
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او به صورت نصب یا اشیا سه بعدی یا به عنوان بازسازی مشکلات نقاشی مانند باز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a painter; characteristic of a painter; having qualities that are unique to the art form of painting (art)

پیشنهاد کاربران

بپرس