painful

/ˈpeɪnfəl//ˈpeɪnfəl/

معنی: دردناک، رنج اور، محنت زا، رنجور، ناراحت کننده
معانی دیگر: درد انگیز، درد آور، رنج انگیز، آزار دهنده، آزارگر، پر درد سر، پر زحمت، جانگداز، جانکاه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: painfully (adv.), painfulness (n.)
(1) تعریف: causing pain.
مترادف: afflictive, grievous, hurtful
متضاد: painless, pleasurable
مشابه: agonizing, bitter, distressing, excruciating, smarting, sore, stinging

- The soldier was suffering from a painful wound.
[ترجمه گوگل] سرباز از زخم دردناکی رنج می برد
[ترجمه ترگمان] سرباز از یک جراحت دردناک رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hard to accept or do.
مترادف: disagreeable, distasteful, distressing, hard, onerous, unpleasant
متضاد: painless
مشابه: burdensome, difficult, grievous, heavy, oppressive, tough, troublesome, troubling, undesirable

- It was time for him to hear the painful truth about his son.
[ترجمه دیکشنری] وقت آن رسیده بود که او حقیقت دردناک پسرش را بشنود
|
[ترجمه گوگل] وقت آن رسیده بود که او حقیقت دردناک پسرش را بشنود
[ترجمه ترگمان] وقتش بود که او حقیقت دردناک پسرش را بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Notifying the family of the death of a loved one is a painful task.
[ترجمه محسن] خبردادن مرگ یک عزیز به خانواده اش، کار دردناکی است.
|
[ترجمه گوگل] آگاه کردن خانواده از مرگ یکی از عزیزان کار دردناکی است
[ترجمه ترگمان] جدا کردن خانواده از مرگ عزیزی کار دردناکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. painful muscular spasms
گرفتگی های عضلانی دردناک

2. painful problems
مسایل پر درد سر

3. painful shafts of criticism
پیکان های دردآور انتقاد

4. a painful cramp in the left leg
گرفتگی دردناک عضلات پای چپ

5. a painful finger
انگشت دردناک

6. a painful muscle strain
رگ به رگ شدگی دردناک عضله

7. a painful red area on his left thigh
ناحیه ی قرمز و دردناکی روی ران چپش

8. a painful wound
زخم دردناک

9. the painful actuality of the real world
واقعیت دردناک جهان حقیقی

10. the painful news of her death
خبر دردانگیز (محنت بار) مرگ او

11. a long painful journey
مسافرت دراز و پر مشقت

12. massage the painful muscles gently and put a hot towel on them
عضلات دردناک را به آرامی مالش بدهید و حوله ی داغی روی آنها بگذارید.

13. i got many painful rubs and did not complain
خیلی مرارت کشیدم و جیک نزدم.

14. the dying patient's painful screams
نعره های حاکی از درد بیمار مردنی

15. your bruises will be painful for one to two weeks
کوفتگی های شما تا یکی دو هفته دردناک خواهد بود.

16. her convalescence was long and painful
دوران نقاهت او طولانی و دردآمیز بود.

17. separation from his wife and children was painful for him
فراق زن و فرزند برایش دردآور بود.

18. the new shoes made his feet calloused and painful
کفش های نو پاهای او را پینه زده و دردناک کرد.

19. he was holding my wrist and his handgrip was painful
مچ دستم را گرفته بود و فشار دست او دردناک بود.

20. If I cried a tear of painful sorrow,If I lost all hope for a new tomorrow,Would you dry my tear and ease my pain,Would you make me smile once again?
[ترجمه گوگل]اگر اشک غم دردناکی می گریستم، اگر تمام امیدم را به فردایی جدید از دست می دادم، اشکم را خشک می کردی و دردم را کم می کردی، بار دیگر لبخندم را به لبم می آوردی؟
[ترجمه ترگمان]اگر من یک قطره اشک دردناک را از دست دادم، اگر تمام امید را برای یک فردا جدید از دست بدهم، تو اشک های من را خشک می کنی و درد مرا تسکین می دهی؟ آیا می شود یک بار دیگر لبخند بزنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His wife's death left a painful void in his life.
[ترجمه گوگل]مرگ همسرش خلأ دردناکی را در زندگی او ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ همسرش خلا دردناکی در زندگیش باقی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He died a slow and painful death.
[ترجمه گوگل]او با مرگی آهسته و دردناک درگذشت
[ترجمه ترگمان] اون یه مرگ آهسته و دردناک مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Goodbye without reasons is the most painful one. Love without reasons is the most beautiful one.
[ترجمه گوگل]خداحافظی بدون دلیل دردناک ترین است عشق بدون دلیل زیباترین عشق است
[ترجمه ترگمان]خداحافظ، most the عشق بدون دلیل، زیباترین عشق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The technique is painful, admittedly, but it benefits the patient greatly.
[ترجمه گوگل]این تکنیک، مسلماً دردناک است، اما برای بیمار بسیار مفید است
[ترجمه ترگمان]این روش، مسلما دردناک است، اما این روش تا حد زیادی به نفع بیمار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The most painful goodbyes are the ones that never said, but your heart already know it's over.
[ترجمه گوگل]دردناک ترین خداحافظی ها، خداحافظی هایی هستند که هرگز نگفتند، اما قلبت می داند که تمام شده است
[ترجمه ترگمان]The خداحافظی، آن هایی هستند که هرگز نگفته اند، اما قلب تو از قبل می داند که همه چیز تمام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She had a sudden painful cramp in her left leg.
[ترجمه گوگل]او یک گرفتگی ناگهانی دردناک در پای چپ خود داشت
[ترجمه ترگمان]یک گرفتگی ناگهانی و دردناک در پای چپش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Her glands were swollen and painful.
[ترجمه گوگل]غددش متورم و دردناک بود
[ترجمه ترگمان]glands ورم کرده و دردناک بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دردناک (صفت)
achy, painful, grievous, sore, agonizing, angry, detrimental, dolorous

رنج اور (صفت)
painful, agonizing, troublesome, irritating, nettlesome

محنت زا (صفت)
painful, dolorous

رنجور (صفت)
painful, ill, sickly, infirm, wretched

ناراحت کننده (صفت)
painful, oppressive

انگلیسی به انگلیسی

• aching; causing pain; tiresome; distressful
if a part of your body is painful, it hurts.
you say that things are painful when they cause you physical pain.
a painful experience is upsetting or difficult.

پیشنهاد کاربران

دردآور، پر درد
مثال: The injury was painful, but he managed to walk.
صدمه دردآور بود، اما او توانست راه برود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
painful:دردناک
very painful= excruciating
دردآور، دردناک، عذاب آور
دردناک، دردمند
دردناک

بپرس