paid

/ˈpeɪd//peɪd/

گذشته و اسم مفعول فعل: pay، پرداختن، دادن، جبران کردن، تصفیه کردن، پول دادن، پرداخت کردن

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of pay.

جمله های نمونه

1. he paid all his creditors
او به همه ی طلبکارانش پول داد.

2. he paid back his debt on the nail
او بدهی خود را بی معطلی باز پرداخت کرد.

3. he paid for the embellishment of the church
او هزینه ی زیباسازی کلیسا را پرداخت.

4. he paid no heed to my repeated warnings
به هشدارهای مکرر من گوش نکرد.

5. he paid no mean sum!
او مبلغ کمی نپرداخت !

6. he paid part of my wages and kept back the rest
او بخشی از مزد مرا داد و بقیه را نگهداشت.

7. he paid the amount in notes and coin
آن مبلغ را به اسکناس و سکه پرداخت کرد.

8. he paid the rent on time and there was no need of written prompts
او به موقع کرایه را می داد و نیازی به یادآوری کتبی نبود.

9. he paid us five dollars apiece
به هر نفر از ما پنج دلار داد.

10. i paid a very high price for this carelessness
این بی دقتی برایم خیلی گران تمام شد.

11. i paid ahead of time
قبل از موعد پرداخت کردم.

12. i paid back my debts in full
قرض های خود را به طور کامل بازپرداخت کردم.

13. i paid him to paint the door
به او پول دادم که در را رنگ بزند.

14. i paid you five tomans
من به شما پنج تومان دادم.

15. it paid the store to stay open evenings
برای دکان صرف داشت که شب ها باز بماند.

16. she paid especial attention to the workers' protests
او به اعتراض کارگران توجه ویژه ای کرد.

17. speakers paid tribute to the retired teacher and his devoted service
سخنرانان نسبت به معلم بازنشسته و خدمات بی شایبه ی او اظهار قدردانی کردند.

18. they paid a heavy price for victory
پیروزی برای آنها گران تمام شد.

19. they paid for it themselves
خودشان پول آن را دادند.

20. they paid him great compliments
خیلی از او تعریف می کردند.

21. they paid homage to the fallen soldiers
آنان نسبت به سربازان شهید ادای احترام کردند.

22. we paid $5 a pop to get in
برای ورود نفری پنج دلار دادیم.

23. we paid our reckoning and left
حساب خود را پرداختیم و رفتیم.

24. we paid the doctor for three visits
برای سه بار ویزیت به دکتر پول دادیم.

25. put paid to
(انگلیس) خاتمه دادن،به پایان رساندن،(دکان چیزی را) تخته کردن

26. but he paid no heed to what i said
اما به گفته های من توجهی نکرد.

27. haven't you paid the check into your account yet?
هنوز چک را به حساب خودت نگذاشته ای ؟

28. he is paid a good screw
مزد خوبی می گیرد.

29. he is paid by the job
او مزدکاری می کند.

30. his efforts paid off
کوشش های او نتیجه بخش بود.

31. our insistence paid off
پافشاری ما به نتیجه رسید.

32. she was paid every four weeks in arrears
حقوق او در پایان هر چهار هفته پرداخت می شد.

33. that investment paid 5 percent
آن سرمایه گذاری 5 درصد سود داشت.

34. they are paid by the hour
آنها ساعتی مزد می گیرند.

35. they are paid on an hourly basis
به آنان به طور ساعتی مزد می دهند.

36. we are paid by the week
به ما هفتگی مزد می دهند.

37. workers are paid hourly for their labor
به کارگران برای کارشان ساعتی مزد می دهند.

38. eack worker is paid so much per day
به هر یک از کارگران روزانه مبلغ معینی پرداخت می شود.

39. factory workers are paid by the hour
مزد کارگران کارخانه بر حسب ساعت پرداخت می شود.

40. if you haven't paid your dues you can't get in!
اگر حق عضویت نداده باشی اجازه ی ورود نداری !

41. stock dividends are paid every six months
سود سهام هر شش ماه یک بار پرداخت می شود.

42. you will be paid by commission
به شما کارمزد (حق العمل یا درصد) داده خواهد شد.

43. his troubles were well paid in the end
بالاخره زحمات او خوب جبران شد.

44. scant attention had been paid to coloring
به رنگ آمیزی توجه کمی شده بود.

45. should the tip be paid separately?
آیا انعام را باید جداگانه داد؟

46. the honest man who paid back his debts to the last penny
مرد امینی که قرض های خود را تا شاهی آخر پس داد

47. we liquidated the firm's assets and paid its debts
دارایی های موسسه را نقد کردیم و قروض آن را پرداختیم.

48. it developed that neither of them had paid the rent
معلوم شد که هیچ کدام از آن دو کرایه را نپرداخته بود.

49. please note that this bill must be paid within ten days
لطفا توجه بفرمایید که این صورت حساب باید ده روزه پرداخت شود.

50. and then there is the interest to be paid
به علاوه باید بهره را هم پرداخت کرد.

51. the less you work, the less you get paid
هرچه کمتر کاربکنی،کمتر حقوق می گیری.

52. travel expenses, e. g. ticket and hotel costs, will be paid by the company
هزینه سفر - برای مثال پول بلیط و هتل - توسط شرکت پرداخت خواهد شد.

53. he complained with justice that his wages had not been paid
او به حق شکایت می کرد که مزدش را نداده اند.

54. i have only $ 100 left over when i have paid all my debts
وقتی همه ی قرض های خود را بدهم فقط صد دلار برایم خواهد ماند.

55. the rent is due the first of each month and there is no more than a ten-day grace period, i. e. if it is not paid by the tenth, eviction orders will be issued
موعد پرداخت کرایه اول هر ماه است و مهلت تاخیر ده روز بیشتر نیست،یعنی اگر تا دهم ماه پرداخت نشود دستور تخلیه صادر خواهد شد.

انگلیسی به انگلیسی

• given money that was owed
paid is the past tense and past participle of pay.
if you are well paid, you receive a lot of money for your work. if you are badly paid, you do not receive much money for it.
if you have paid holiday, you receive your pay even when you are on holiday.

پیشنهاد کاربران

پل دادن
گذذشته. payبه معنی پول دادن پرداخت کردن پول
در مورد نرم افزار میشه ترجمه کرد نسخه پولی یا ویژه
1 -
being given money for something
صفت
با حقوق
Are you looking for paid work or voluntary work?
paid employment
UK/ paid holiday
US paid vacation
paid leave
2 -
The word paid can also be used as a noun, meaning a sum of money that is owed or paid.
...
[مشاهده متن کامل]

اسم
بدهی، مبلغ قابل پرداخت
I still owe you the paid for the concert tickets.
The company is offering a paid of $100 for new customers.
The paid for the car is due next month.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/paid• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/paid
دست به نقد
I paid dearly for it
گرون برام تموم شد
گذشته pay .
و همچنان معنی ، با حقوق میده ، مثلاً دنبال شغل با حقوقی بالا
دریافت شده
یا پرداخت شده
تو جه داشتن
دستمزد
پرداخت
تاوان دادن
پولی که پرداخت شده
در کل به معنی پرداخت شده 🙂
حقوق بگیر
اگه با got بیاد حقوق گرفتن یا پرداخت شدن
موظف
🌟 اعتنا
🌟 توجه
پولی
پرداخت شده، پرداختی
پرداخت کرد
درون پرداختی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس