اسم ( noun )
• (1) تعریف: a wide-bladed oar with a long handle, used with both arms for moving a small boat, esp. a canoe, through the water.
- The person sitting at the back uses the paddle to steer as well as to propel the canoe.
[ترجمه گوگل] شخصی که در عقب نشسته است از پارو برای هدایت و همچنین به حرکت درآوردن کانو استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] کسی که در پشتی نشسته از پارو برای هدایت قایق استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کسی که در پشتی نشسته از پارو برای هدایت قایق استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in table tennis and other sports, a similar, smaller device with a short handle used to hit the ball.
- You need to angle your paddle more carefully as you hit the ball.
[ترجمه محمد فرخ] وقتی به توپ ضربه میزنی باید راکت خود را با دقت بیشتری زاویه دهید|
[ترجمه گوگل] هنگام ضربه زدن به توپ، باید پاروی خود را با دقت بیشتری زاویه دهید[ترجمه ترگمان] وقتی به توپ ضربه می زنی باید با احتیاط پارو بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a blade of a water wheel.
- He watched the water falling over the paddles as the wheel turned.
[ترجمه گوگل] وقتی چرخ می چرخید آب را تماشا کرد که روی پاروها می افتاد
[ترجمه ترگمان] همان طور که چرخ می چرخید، آب را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که چرخ می چرخید، آب را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a usu. wooden implement with a handle and a wide blade, used for serving food or, especially in the past, for spanking.
- Using her paddle, she filled each bowl with rice.
[ترجمه گوگل] او با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر کرد
[ترجمه ترگمان] با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: paddles, paddling, paddled
حالات: paddles, paddling, paddled
• (1) تعریف: to use a paddle, esp. to propel a canoe or the like.
• مشابه: row
• مشابه: row
- We paddled back up the river to our camp.
[ترجمه گوگل] از رودخانه به سمت کمپ خود برگشتیم
[ترجمه ترگمان] با پارو به طرف قرارگاه خود برگشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با پارو به طرف قرارگاه خود برگشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to swim through water with short forward strokes in a manner similar to crawling, or to make similar motions in water without moving forward.
- The dog paddled toward the floating stick.
[ترجمه گوگل] سگ به سمت چوب شناور دست و پا زد
[ترجمه ترگمان] سگ به شاخه درختی که در هوا شناور بود پارو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ به شاخه درختی که در هوا شناور بود پارو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hadn't been taught how to swim, but luckily he was able to paddle until the boat could pick him up.
[ترجمه گوگل] به او شنا یاد نداده بود، اما خوشبختانه توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بگیرد، پارو بزند
[ترجمه ترگمان] او آموخته بود که چطور شنا کند، اما خوشبختانه می توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بلند کند پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او آموخته بود که چطور شنا کند، اما خوشبختانه می توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بلند کند پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to propel (a canoe or the like) by using a paddle.
• مشابه: row
• مشابه: row
- My father taught me how to paddle a canoe.
[ترجمه گوگل] پدرم به من یاد داد که چگونه با قایق رانی پارو بزنم
[ترجمه ترگمان] پدرم بهم یاد داد چطوری پارو بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدرم بهم یاد داد چطوری پارو بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to spank with or as if with a paddle.
- In past times, it was common to paddle a child who misbehaved.
[ترجمه گوگل] در زمان های گذشته، پارو زدن با کودکی که بدرفتاری می کرد، رایج بود
[ترجمه ترگمان] در روزگار گذشته، این عادت بود که یک بچه را که از دست داده بود پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در روزگار گذشته، این عادت بود که یک بچه را که از دست داده بود پارو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید