🔸 معادل فارسی:
تا خرخره پر کردن / لب لب پر بودن / تا آخر جا دادن
در زبان محاوره ای:
همه چی رو چپوندن توش، تا ته پره، دیگه جا نداره، لب لب پره
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – توصیفی ) :
... [مشاهده متن کامل]
اشاره به پر کردن یک ظرف، کیف، اتاق یا فضا تا بالاترین حد ممکن
مثال: Her suitcase was packed to the brim with clothes.
چمدونش تا خرخره پر لباس بود.
2. ( استعاری – مفهومی ) :
برای توصیف برنامه، ذهن، یا موقعیتی که بیش ازحد شلوغ یا پر از محتواست
مثال: My schedule is packed to the brim this week.
برنامه م این هفته لب لب پره.
3. ( ادبی – تصویری ) :
گاهی برای ایجاد تصویر ذهنی از فراوانی، شدت یا اشباع در متن های ادبی یا تبلیغاتی
مثال: The film is packed to the brim with action and emotion.
فیلم تا خرخره پر از هیجان و احساسه.
🔸 مترادف ها:
filled to the brim – stuffed – crammed – overflowing – jam - packed
تا خرخره پر کردن / لب لب پر بودن / تا آخر جا دادن
در زبان محاوره ای:
همه چی رو چپوندن توش، تا ته پره، دیگه جا نداره، لب لب پره
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – توصیفی ) :
... [مشاهده متن کامل]
اشاره به پر کردن یک ظرف، کیف، اتاق یا فضا تا بالاترین حد ممکن
مثال: Her suitcase was packed to the brim with clothes.
چمدونش تا خرخره پر لباس بود.
2. ( استعاری – مفهومی ) :
برای توصیف برنامه، ذهن، یا موقعیتی که بیش ازحد شلوغ یا پر از محتواست
مثال: My schedule is packed to the brim this week.
برنامه م این هفته لب لب پره.
3. ( ادبی – تصویری ) :
گاهی برای ایجاد تصویر ذهنی از فراوانی، شدت یا اشباع در متن های ادبی یا تبلیغاتی
مثال: The film is packed to the brim with action and emotion.
فیلم تا خرخره پر از هیجان و احساسه.
🔸 مترادف ها: