paced

/ˈpeɪst//peɪst/

(در ترکیب) دارای آهنگ حرکت مشخص

جمله های نمونه

1. paced by tanks, the infantrymen stormed an enemy bunker
سربازان پیاده ای که تانک ها جلودار آنها بودند به سنگر دشمن تاختند.

2. he paced off the length and breadth of the carpet
او طول و عرض قالی را گز کرد.

3. the horse paced the mile track in 1. 55 flat
اسب زمین یک میلی را درست در یک دقیقه و 55 ثانیه طی کرد.

4. advertising must be paced so that its frequency increases as we get closer to norooz
تبلیغ باید طوری تنظیم شود که هر چه به نوروز نزدیک تر می شویم بسامد آن بیشتر شود.

5. The state has paced the whole nation in the economical reform.
[ترجمه گوگل]دولت کل ملت را در اصلاحات اقتصادی سرعت داده است
[ترجمه ترگمان]دولت در اصلاحات اقتصادی کل کشور را طی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We paced out one hundered meters and then begin to have a race.
[ترجمه گوگل]ما یک صد متر قدم زدیم و سپس شروع به مسابقه کردیم
[ترجمه ترگمان]ما از یک hundered متر شروع به قدم زدن کردیم و سپس شروع به رقابت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We paced off the distance and found it to be 200 meters.
[ترجمه گوگل]ما فاصله را طی کردیم و متوجه شدیم که 200 متر است
[ترجمه ترگمان]ما از دور قدم زدیم و آن را ۲۰۰ متر پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He paced off five meters, and then made a mark.
[ترجمه گوگل]او پنج متر قدم زد و سپس علامت زد
[ترجمه ترگمان]او پنج متر طول کشید و بعد یک نشانه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She paced up and down outside the room.
[ترجمه گوگل]بیرون از اتاق بالا و پایین می رفت
[ترجمه ترگمان]در اتاق قدم می زد و در اتاق قدم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He paced up and down restlessly, trying to put his thoughts in order.
[ترجمه گوگل]بیقرار بالا و پایین می رفت و سعی می کرد افکارش را مرتب کند
[ترجمه ترگمان]او با بی قراری در حال قدم زدن بود و سعی می کرد افکارش را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lion paced the floor of its cage.
[ترجمه گوگل]شیر کف قفسش را قدم زد
[ترجمه ترگمان]شیر روی کف قفسش قدم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He paced nervously up and down on the platform.
[ترجمه گوگل]عصبی روی سکو بالا و پایین می رفت
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی از سکو بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He paced out the room and thought that it's large enough.
[ترجمه گوگل]از اتاق بیرون رفت و فکر کرد که به اندازه کافی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]از اتاق بیرون رفت و فکر کرد که به اندازه کافی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We paced the bicyclists at five kilos every hour.
[ترجمه گوگل]هر ساعت با دوچرخه سواران پنج کیلو قدم می زدیم
[ترجمه ترگمان]هر ساعت پنج کیلو قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Team A paced team B with five points in the ten games.
[ترجمه گوگل]تیم الف با پنج امتیاز در ده بازی به تیم ب رسید
[ترجمه ترگمان]تیم A در تیم B با پنج امتیاز در ده بازی بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a particular pace (e.g. "fast-paced"); measured by steps; running at a set pace

پیشنهاد کاربران

بپرس