push out

پیشنهاد کاربران

بیرون راندن از طریق یک خروجی یا کانال همراه با زور زدن مثلا زایمان
به سمت بیرون هل بدم، مثلا
I gotta push myself a bit out of the comfort zone
خودم را از ناحیه امنم هل بدم به سمت بیرون یا از ناحیه امنم بیام بیرون ( ریسک کنم و کارهای جدید کنم )
پر یکنفر را باز کردن
Push someone out :
کسی رو روندن
کسی رو پس زدن
Push out something out of something :
( Phrasal verb )
خارج کردن چیزی از چیزی دیگر
به بیرون راندن چیزی از چیز دیگر
به عنوان مثال :
New words push old words out of use and dictionaries.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمات جدید، کلمات قدیمی را از چرخه ی استفاده کردن و از درون دیکشنری ها به بیرون می رانند.
( به عبارت دیگر یعنی : کلمات قدیمی آرام آرام کم کاربرد شده و به مرور زمان، دیگر توسط مردم استفاده نشده و از درون دیکشنری ها و فرهنگ لغت ها نیز حذف می شوند. )

به طرف بیرون هل دادن
پراکندن، گستراندن، شکوفا شدن
به سمت بیرون خارج شدن/کردن، در رفتن، درآوردن
https://idioms. thefreedictionary. com/push out

بپرس