pursue

/pərˈsuː//pəˈsjuː/

معنی: اتخاذ کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن، پی گیری کردن، تعاقب کردن، پیگرد کر دن، تحت تعقیب قانونی قرار دادن
معانی دیگر: دنبال رفتن، رد (کسی) رفتن، دنبال کسی گذاشتن، در پی چیزی بودن، ادامه دادن، پاپی شدن، رها نکردن، ول نکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pursues, pursuing, pursued
(1) تعریف: to follow in an effort to reach or catch; chase.
مترادف: chase, course, follow
متضاد: avoid
مشابه: dog, hound, hunt, quest, run down, shadow, stalk, tail, trace, track, trail

- The police pursued the suspects until they lost them in the crowded subway.
[ترجمه گوگل] پلیس به تعقیب مظنونان پرداخت تا اینکه آنها را در مترو شلوغ گم کردند
[ترجمه ترگمان] پلیس مظنونان را تا زمانی که آن ها را در مترو شلوغ از دست دادند تعقیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child pursued the rabbit across the lawn.
[ترجمه Parisa] کودک خرگوش را در چمن دنبال کرد
|
[ترجمه گوگل] کودک خرگوش را در چمنزار تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان] بچه خرگوش را در چمن دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hounds pursued the fox relentlessly.
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری بی وقفه روباه را تعقیب کردند
[ترجمه ترگمان] سگ ها بی رحمانه روباه را تعقیب می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to strive to accomplish or obtain.
مترادف: aspire to, quest, seek, strive for
مشابه: aim for, chase, desire, practice, woo

- Don't be afraid to pursue your goals.
[ترجمه گوگل] از پیگیری اهداف خود نترسید
[ترجمه ترگمان] از دنبال کردن اهداف خود نترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to spend time doing; work at; practice, as a field of study or a hobby.
مترادف: ply, practice
مشابه: perform, undertake, wage

- He pursued the piano for some time but then switched to the violin.
[ترجمه گوگل] او مدتی پیانو را دنبال کرد اما سپس به سراغ ویولن رفت
[ترجمه ترگمان] مدتی پیانو را دنبال کرد، اما بعد به طرف ویولن پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't have time to pursue my hobbies anymore.
[ترجمه گوگل] من دیگر زمانی برای سرگرمی هایم ندارم
[ترجمه ترگمان] من دیگه وقت ندارم که سرگرمی هام رو دنبال کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She chose to pursue a career in medicine.
[ترجمه گوگل] او انتخاب کرد که حرفه پزشکی را دنبال کند
[ترجمه ترگمان] او انتخاب شغلی در پزشکی را انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to constantly torment or harass.
مترادف: harass, persecute
مشابه: annoy, beleaguer, beset, bother, harry, hassle, pester

- He was pursued by terrible fears of death.
[ترجمه گوگل] ترس وحشتناکی از مرگ او را تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان] ترس های وحشتناکی از مرگ او را تعقیب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to continue to talk about or discuss.
مترادف: continue, resume
مشابه: advance, proceed with, recommence, renew

- I think we should pursue this topic at next week's meeting.
[ترجمه گوگل] فکر می کنم باید در جلسه هفته آینده این موضوع را دنبال کنیم
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم ما باید این موضوع را در جلسه هفته آینده دنبال کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to attempt to win the affections of; court.
مترادف: court, romance, woo

- He pursued a number of women while in college, but few were interested.
[ترجمه گوگل] او در دوران تحصیل در کالج تعدادی از زنان را تعقیب کرد، اما تعداد کمی از آنها علاقه مند بودند
[ترجمه ترگمان] او تعدادی از زنان را در کالج دنبال کرد، اما تعداد کمی از آن ها علاقه مند بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: pursuer (n.)
• : تعریف: to follow someone or something in an effort to reach or catch; chase.
مترادف: chase, stalk
مشابه: tail, track

جمله های نمونه

1. to pursue success
دنبال موفقیت بودن

2. some people pursue only spiritual goals
برخی مردم فقط در پی هدف های معنوی هستند.

3. mehran did not know what profession to pursue
مهران نمی دانست دنبال چه حرفه ای برود.

4. We pursued the bicycle thief until he vanished from our vision.
[ترجمه گوگل]ما دزد دوچرخه را تعقیب کردیم تا اینکه از دید ما ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]ما دزد دوچرخه رو تعقیب کردیم تا اینکه از دید ما ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ernie rowed up the river, pursuing it to its source.
[ترجمه گوگل]ارنی به سمت رودخانه رفت و تا سرچشمه آن را تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان]ارنی در حالی که آن را با منبعش دنبال می کرد گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The senior wanted to pursue urban affairs as his life's work.
[ترجمه گوگل]ارشد می خواست به عنوان کار زندگی اش امور شهری را دنبال کند
[ترجمه ترگمان]این مقام ارشد می خواهد که امور شهری را به عنوان کار عمر خود دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Too fond of the right to pursue the expedient.
[ترجمه گوگل]بیش از حد به حق تعقیب مصلحت
[ترجمه ترگمان]بیش از حد به این کار علاقه داشت که این تدبیر را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We all have our own life to pursue, our own kind of dream to be weaving, and we all have the power to make wishes come true, as long as we keep believing.
[ترجمه گوگل]همه ما زندگی خود را داریم که باید دنبال کنیم، رویای خودمان برای بافندگی، و همه ما قدرت تحقق آرزوها را داریم، تا زمانی که به این باور ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]همه ما زندگی خود را داریم که به دنبال آن هستیم، نوع خود از رویا بافی، و همه ما قدرت رسیدن به آن را داریم، تا زمانی که ایمان خود را باور داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To lose to pursue, to marry marry a happiness.
[ترجمه گوگل]از دست دادن به دنبال، به ازدواج ازدواج با یک خوشبختی
[ترجمه ترگمان]دست از دست دادن، ازدواج با یک سعادت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He said Japan would continue to pursue the policies laid down at the London summit.
[ترجمه گوگل]او گفت ژاپن به دنبال سیاست های تعیین شده در نشست لندن ادامه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]وی گفت که ژاپن به دنبال سیاست های تعیین شده در اجلاس لندن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We should explore/pursue every avenue in the search for an answer to this problem.
[ترجمه گوگل]ما باید هر راه را در جستجوی پاسخی برای این مشکل کاوش کنیم/پیگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید هر خیابانی را در جستجوی پاسخ به این مشکل جستجو \/ جستجو کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is not to pursue, but do not insist I don't care.
[ترجمه گوگل]آیا به دنبال نیست، اما اصرار نکنید که من اهمیتی نمی دهم
[ترجمه ترگمان]دنبال کردن نیست، اما اصرار نکن که برایم مهم نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She wishes to pursue a medical career.
[ترجمه گوگل]او مایل است حرفه پزشکی را دنبال کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد حرفه پزشکی را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is determined to go abroad to pursue his further study.
[ترجمه گوگل]او مصمم است برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود
[ترجمه ترگمان]او مصمم است که به خارج رود تا تحصیل بعدی خود را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The president will pursue lower taxes if he is re-elected.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در صورت انتخاب مجدد، مالیات کمتری را دنبال خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در صورتی که مجددا انتخاب شود، مالیات های کم تر را دنبال خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She plans to pursue a career in politics.
[ترجمه گوگل]او قصد دارد شغلی را در سیاست دنبال کند
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد شغلی در سیاست را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Pursue excellence and success will follow.
[ترجمه گوگل]تعالی را دنبال کنید و موفقیت را به دنبال خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]تعقیب و موفقیت برای دنبال کردن دنبال خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Freedom to pursue extra-curricular activities is totally unrestricted.
[ترجمه گوگل]آزادی انجام فعالیت های فوق برنامه کاملاً نامحدود است
[ترجمه ترگمان]آزادی پی گیری فعالیت های فوق برنامه به طور کامل نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتخاذ کردن (فعل)
adopt, pursue

دنبال کردن (فعل)
trace, follow out, chase, course, pursue, track, persecute, continue, follow, dog

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

پی گیری کردن (فعل)
pursue, follow up

تعاقب کردن (فعل)
pursue

پیگرد کردن (فعل)
pursue

تحت تعقیب قانونی قرار دادن (فعل)
pursue

تخصصی

[حقوق] تعقیب کردن، ادامه دادن

انگلیسی به انگلیسی

• chase after, follow; aspire to, strive for; continue, carry on; persist in, work at
if you pursue an activity, interest, or plan, you do it or carry it out; a formal word.
if you pursue a particular aim or result, you make efforts to achieve it, often over a long period of time; a formal word.
if you pursue a particular topic, you try to find out more about it; a formal word.
if you pursue someone or something, you follow them, usually in order to catch them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تعقیب کردن
مثال: He decided to pursue a career in medicine.
او تصمیم گرفت که حرفه پزشکی را دنبال کند
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دنبال کردن، تعقیب کردن، پی گیری کردن
pursue = strive for = follow = chase = want = seek = look for = search for
pursue ( v ) ( pərˈsu ) =to do sth or try to achieve sth over a period of time =to follow or chase sth sb, especially in order to catch them, pursuant ( adj ) =following sth, pursuance ( n ) , pursuer ( n )
pursue
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pursue
✅️ اسم ( noun ) : pursuit / pursuer / pursuance
✅️ صفت ( adjective ) : pursuant
✅️ قید ( adverb ) : pursuant
ول نکردن
انجام دادن
در پیش گرفتن - دنبال کردن
Latest News:
Russia pursues obvious policy of genocide in Donbas
آخرین/تازه ترین خبرها:
روسیه در دنباس سیاستِ آشکارِ نسل کشی را در پیش گرفته است/دنبال می کند.
تحقق یافتن
بریم چند حالت از معنی های �Pursue ( Transitive ) � را بخونیم :
۱. تعقیب کردن ( مجهول: تعقیب شدن )
The car was pursued by helicopters
ماشین ، توسط هلیکوپتر تعقیب میشد.
He was killed by the driver of a stolen car who was being hotly pursued by the police
...
[مشاهده متن کامل]

او توسط راننده یک ماشین دزدی که شدیدا تحت تعقیب پلیس شده بود، کشته شد.
۲. پیگیر . . . . بودن ( مجهول: پیگیر . . . شدن )
۲. ۱. پیگیر استخدام در شغلی
The company has been pursuing Holton for some time, but so far he has rejected all their offers
برای مدتی، شرکت، پیگیر استخدام کردن آقای هالتون شده بود، اما او تمامی پیشنهادهایشان را رد کرد.
۲. ۲. پیگیر یافتن اطلاعات درباره موضوعی
We will not be pursuing this matter any further
ما دیگه پیگیر این موضوع نخواهیم شد
۲. ۳ پیگیر کسی بودن برای رابطه
He's been pursuing her for months and yet she's so clearly not interested
اون آقا، یه ماهه که پیگیر ارتباط با اون خانوم شده ، اما اون خانوم ، هنوز به طور واضح ابراز علاقه نکرده.

پیشه کردن.
pursued patient
صبر پیشه کردن.
Pursue: follow; continue to do sth ( something )

To pursue a dream is a way of saying that you're
working hard to make your dreams vomes true . g
Pursue دارای دو معنی است:1 - رسیدن ( به هدف یا هر چیز دیگر ) 2 - دنبال کردن ، تعقیب کردن
پیش بردن
پیگیری
تلاش برای دستیابی به چیزی

دنبال کردن ، پیگیری کردن
Follow
متهم کردن
follow ( someone or something ) in order to catch or attack them.
go after
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس