1. We pursued the bicycle thief until he vanished from our vision.
ما دزد دوچرخه را تعقیب کردیم تا این که از دید ما ناپدید شد
2. Ernie rowed up the river, pursuing it to its source.
ارنی با دنبال کردن رودخانه به سمت سرچشمه اش، در خلاف جهت آب پارو زد
3. The senior wanted to pursue urban affairs as his life's work.
دانشجوی سالِ آخر، خواست رشته امور شهری را به عنوان شغل آتی خود ادامه دهد
4. to pursue success
دنبال موفقیت بودن
5. some people pursue only spiritual goals
برخی مردم فقط در پی هدفهای معنوی هستند.
6. mehran did not know what profession to pursue
مهران نمیدانست دنبال چه حرفهای برود.
7. Too fond of the right to pursue the expedient.
[ترجمه ترگمان]بیش از حد به این کار علاقه داشت که این تدبیر را دنبال کند
[ترجمه گوگل]بیش از حد علاقه مند به دنبال هدف مورد علاقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We all have our own life to pursue, our own kind of dream to be weaving, and we all have the power to make wishes come true, as long as we keep believing.
[ترجمه ترگمان]همه ما زندگی خود را داریم که به دنبال آن هستیم، نوع ...