profit

/ˈprɑːfət//ˈprɒfɪt/

معنی: مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، نفع، منفعت بردن، عایدی داشتن، فایده بردن، فایده رساندن، سود بردن
معانی دیگر: بهره، انتفاع، منفعت کردن، (مجازی) بهره مند شدن، درس عبرت گرفتن، انتفاعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (often pl.) an amount of money yielded from an investment or business that exceeds the amount originally invested or paid out as expenses.
مترادف: gain, return
متضاد: loss
مشابه: gravy, income, net, proceeds, receipts, revenue, yield

- The oil companies reported huge profits last year.
[ترجمه گوگل] شرکت های نفتی در سال گذشته سود زیادی را گزارش کردند
[ترجمه ترگمان] شرکت های نفتی سود عظیمی را در سال گذشته گزارش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a benefit or gain.
مترادف: advantage, benefit, gain
متضاد: loss
مشابه: avail, behoof, boon, enjoyment, favor, good, gravy, self-interest, use

- He can't see the profit in going on to college at this point.
[ترجمه گوگل] او در این مرحله نمی تواند سودی را در رفتن به دانشگاه ببیند
[ترجمه ترگمان] در این مورد هیچ سودی برای رفتن به دانشگاه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: profits, profiting, profited
(1) تعریف: to derive benefit or profit.
مترادف: benefit
متضاد: lose
مشابه: avail, gain, improve

- He definitely profits from extra tutoring.
[ترجمه گوگل] او قطعاً از آموزش اضافی سود می برد
[ترجمه ترگمان] او قطعا از تدریس خصوصی سود می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make monetary profits.
مترادف: earn
متضاد: lose
مشابه: clean up, graft

- It took them a few years to profit from their investment.
[ترجمه گوگل] چند سال طول کشید تا از سرمایه گذاری خود سود ببرند
[ترجمه ترگمان] چند سال طول کشید تا از سرمایه گذاری آن ها سود حاصل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: profitless (adj.), profiter (n.)
• : تعریف: to bring advantage or profit to.
مترادف: avail, benefit
متضاد: disadvantage
مشابه: behoove, better, help, leverage, pay, serve

- I think it will profit you to take this job for now and get some experience.
[ترجمه گوگل] فکر می‌کنم فعلاً این کار را انتخاب کنید و تجربه کسب کنید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم این کار به شما کمک می کند که این شغل را در حال حاضر بگیرید و کمی تجربه به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. profit by (or from) something
از چیزی بهره مند شدن،پند گرفتن،استفاده ی تجربی یا معنوی کردن

2. the profit gained
سود حاصله

3. to profit tenfold
ده برابر سود بردن

4. an unhoped-for profit
سود غیر مترقبه

5. children should profit from the instructions of their elders
بچه ها باید از درس های بزرگتران خود بهره بگیرند.

6. it will profit you nothing to do that
انجام آن کار برایت هیچ سودی نخواهد داشت.

7. this company's profit margin is very low
حاشیه ی سود این شرکت بسیار کم است.

8. capitalization of profit
تبدیل سود به سرمایه

9. i made a profit of $ 200
دویست دلار سود بردم.

10. what does it profit a man to gain the whole world and lose his soul?
(انجیل) چه فایده دارد اگر انسان همه ی دنیا را به دست آورد ولی وجدان و روح خود را از دست بدهد؟

11. to realize a huge profit
سود هنگفتی به دست آوردن

12. we sold our house at a profit
ما منزلمان را با منفعت فروختیم.

13. you get a ninth of the profit
یک نهم سود به تو می رسد.

14. to juggle figures so as to show profit
برای نشان دادن سود در ارقام دست بردن

15. taghee remodels houses and resells them at a profit
تقی خانه ها را نوسازی می کند و دوباره آنها را با سود می فروشد.

16. men who prostitute their learning for the sake of profit
مردانی که به خاطر سود علم خود را می فروشند

17. she invested her money wisely and reaped a great profit
او پول خود را عاقلانه به کار زد و سود کلانی به دست آورد.

18. the chinese undercut their competitors and still make a profit
چینی ها اجناس خود را ارزانتر از رقبای خود عرضه می کنند و با این حال سود می بردند.

19. No great loss but some small profit.
[ترجمه Sa] ضرری برای ما نداشت اما آنچنان سودی هم نداشت
|
[ترجمه o-O] ضرری ندارد، اماسودش هم کم است
|
[ترجمه گوگل]ضرر بزرگی ندارد اما سود کمی دارد
[ترجمه ترگمان]ضرر بزرگی نیست، اما سود کوچکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. When we know how much is profit, then we can apportion the money among/between us.
[ترجمه گوگل]وقتی می دانیم سود چقدر است، آنگاه می توانیم پول را بین/بین خود تقسیم کنیم
[ترجمه ترگمان]وقتی می دانیم که چقدر سود دارد، می توانیم پول را بین خودمان تقسیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. They sold the business at a profit / loss .
[ترجمه گوگل]آنها کسب و کار را با سود / زیان فروختند
[ترجمه ترگمان]آن ها کسب وکار را به سود و زیان فروختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. A large/major portion of the company's profit goes straight back into new projects.
[ترجمه گوگل]بخش بزرگ / عمده ای از سود شرکت مستقیماً به پروژه های جدید باز می گردد
[ترجمه ترگمان]بخش اعظم سود شرکت مستقیما به پروژه های جدید باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The company made a healthy profit of $106m last year.
[ترجمه گوگل]این شرکت سال گذشته 106 میلیون دلار سود داشت
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال گذشته ۱۰۶ میلیون دلار سود سالم به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Profit is the most important yardstick of success for any business.
[ترجمه گوگل]سود مهمترین معیار موفقیت برای هر کسب و کاری است
[ترجمه ترگمان]سود مهم ترین معیار موفقیت برای هر کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Supermarkets make a lot of profit on their own brand products.
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت ها از محصولات برند خود سود زیادی می برند
[ترجمه ترگمان]سوپرمارکت ها سود زیادی برای محصولات برند خود کسب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The accounts show a profit of 9000.
[ترجمه گوگل]حساب ها سود 9000 را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]این حساب ها سود ۹۰۰۰ را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. There isn't much profit in running a restaurant these days.
[ترجمه الهام] این روزها سود زیادی در رستوران زدن نیست
|
[ترجمه گوگل]این روزها رستوران داری سود چندانی ندارد
[ترجمه ترگمان]این روزها سود زیادی در اداره کردن رستوران وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. In order to maximize profit the firm would seek to maximize output.
[ترجمه گوگل]به منظور به حداکثر رساندن سود، شرکت به دنبال حداکثر کردن تولید است
[ترجمه ترگمان]به منظور به حداکثر رساندن سود، شرکت به دنبال به حداکثر رساندن خروجی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The agency is voluntary and not run for profit.
[ترجمه گوگل]آژانس داوطلبانه است و برای کسب سود اداره نمی شود
[ترجمه ترگمان]این نهاد داوطلبانه است و برای سود اقدام نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. It seems the banks always profit from farmers' misfortunes.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بانک ها همیشه از بدبختی کشاورزان سود می برند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بانک ها همیشه از بدبختی های کشاورزان سود می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزیت (اسم)
benefit, advantage, privilege, boon, preponderance, excellence, superiority, preference, profit, behoof, vantage

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

منفعت (اسم)
gain, use, benefit, advantage, profit

فایده (اسم)
gain, use, advantage, profit, avail, usefulness, utility, fruit

نفع (اسم)
gain, profit

منفعت بردن (فعل)
profit

عایدی داشتن (فعل)
profit

فایده بردن (فعل)
gain, benefit, profit, make a profit

فایده رساندن (فعل)
benefit, profit

سود بردن (فعل)
gain, profit, derive a benefit

تخصصی

[حسابداری] سود
[صنعت] سود، منفعت، درآمد
[حقوق] سود، منفعت، نفع، فایده
[ریاضیات] سود، بهره، نفع، مفید

انگلیسی به انگلیسی

• earnings, financial gain; benefit, avail; financial income; advantage, privilege
earn income, make financial gains; be of service, be beneficial, be advantageous
a profit is an amount of money that you gain when you are paid more for something than it cost you.
if you profit from something, you benefit or gain from it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

profit: سود، منفعت
Profit : سود - منفعت
Prophet : پیامبر
*هر دو مثل هم تلفظ میشن
benefit
طرف بستن
بهره مند
سود و منفعت بردن از چیزی
~
Get some advantage from some thing

Money gained in business, trade, etc:There is no profit in running a cinema in this town
سود
مقدار سود
سودآوری
سود، منفعت
سود و منفعت که از راه کار کردن به دست می آید
با کلمه interest متفاوت است چراکه معنی interest سودی است که در بانک ها به حساب های مالی مان أضافه میشود
منفعت
سوداور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس