prisoner

/ˈprɪzənər//ˈprɪznə/

معنی: اسیر، زندانی
معانی دیگر: محبوس، (مجازی) اسیر، بازداشتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person held under close guard or restraint, esp. while on trial for a criminal offense, after conviction of a crime, or as an enemy during wartime.
مشابه: captive, convict

- The prisoner, in handcuffs, was marched into the room.
[ترجمه گوگل] زندانی را با دستبند به داخل اتاق بردند
[ترجمه ترگمان] زندانی که دست بند به دست داشت وارد اتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prisoners were allowed to exercise in the yard.
[ترجمه گوگل] زندانیان اجازه داشتند در حیاط ورزش کنند
[ترجمه ترگمان] زندانیان اجازه داشتند که در حیاط ورزش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Allied prisoners were housed in rough barracks.
[ترجمه گوگل] اسیران متفقین در پادگان های ناهموار اسکان داده شدند
[ترجمه ترگمان] زندانی های متفقین در پادگان خشن زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who is confined, controlled, or limited.
مشابه: captive

- The man was a prisoner of his own fear.
[ترجمه گوگل] یه روح بهم گفت زندانی
|
[ترجمه گوگل] مرد زندانی ترس خودش بود
[ترجمه ترگمان] این مرد اسیر ترس خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. prisoner of love
اسیر عشق

2. the prisoner could not free himself from his bonds
زندانی نتوانست خود را از غل و زنجیر آزاد کند.

3. the prisoner escaped from jail
زندانی از زندان گریخت.

4. the prisoner finally broke his silence
زندانی بالاخره سکوت خود را شکست.

5. the prisoner hadn't touched his food
زندانی لب به خوراکش نزده بود.

6. the prisoner ran away
زندانی فرار کرد.

7. the prisoner sent forth a cry
زندانی فریاد کشید.

8. the prisoner was flanked by two guards
دو نگهبان در طرفین زندانی قرار داشتند.

9. the prisoner was trussed up to a tree
زندانی را به درخت بسته بودند.

10. political prisoner
زندانی سیاسی

11. a fellow prisoner
هم زندان

12. the escaped prisoner is hunted by the police
پلیس دنبال زندانی فراری است.

13. the escaped prisoner was up to something again
زندانی فراری دوباره درصدد انجام کاری بود.

14. they held me prisoner
آنها مرا در زندان نگهداشتند.

15. to secure a prisoner with handcuffs
با دستبند زندانی را گرفتار کردن

16. the murderous look of the drunken prisoner
نگاه جنایت بار زندانی مست

17. i have a moral certainty that this prisoner is innocent
برای من وجدانا مسلم است که این زندانی بی گناه است.

18. the food was so bad that the prisoner could not stomach it
خوراک آنقدر بد بود که زندانی قادر به خوردن آن نبود.

19. they finally effected the rescue of the prisoner
بالاخره ترتیب آزادی زندانی را دادند.

20. The prisoner travelled under police escort.
[ترجمه گوگل]این زندانی با اسکورت پلیس رفت و آمد کرد
[ترجمه ترگمان]اسیر با اسکورت پلیس سفر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The judge looked over to the prisoner in the dock.
[ترجمه گوگل]قاضی به زندانی در اسکله نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی نگاهی به زندانی در اسکله انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. If a prisoner is badly treated, he may descend to violence.
[ترجمه گوگل]اگر با یک زندانی بد رفتار شود، ممکن است به خشونت کشیده شود
[ترجمه ترگمان]اگر متهم به شدت با او رفتار شود، ممکن است به خشونت متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The prisoner was given his liberty and allowed to leave the prison.
[ترجمه گوگل]به زندانی آزادی داده شد و اجازه داده شد که زندان را ترک کند
[ترجمه ترگمان]زندانی آزادی خود را به او داده و اجازه خروج از زندان را داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The escaped prisoner was dragged from his hiding-place.
[ترجمه گوگل]زندانی فراری از مخفیگاهش بیرون کشیده شد
[ترجمه ترگمان]زندانی فراری از مخفیگاهش بیرون کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. After hours of questioning, the prisoner coughed up and admitted that he had stolen the jewels.
[ترجمه گوگل]پس از ساعت ها بازجویی، زندانی سرفه کرد و اعتراف کرد که جواهرات را دزدیده است
[ترجمه ترگمان]پس از ساعت ها سوال، متهم سرفه کرد و اعتراف کرد که جواهرات را دزدیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. They confronted the prisoner with his accusers.
[ترجمه گوگل]آنها زندانی را با متهمانش روبرو کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم را متهم به متهم ساختن خود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The police are pursuing an escaped prisoner.
[ترجمه گوگل]پلیس در تعقیب یک زندانی فراری است
[ترجمه ترگمان]پلیس در تعقیب یک زندانی فراری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسیر (اسم)
captive, slave, caitiff, prisoner

زندانی (اسم)
prisoner, jailbird, termer, inmate

تخصصی

[حقوق] زندانی، محبوس

انگلیسی به انگلیسی

• convict, inmate, captive, one who is confined in a jail because of proven or alleged criminal activity
a prisoner is a person who is kept in a prison as a punishment or because they have been captured by an enemy.

پیشنهاد کاربران

زندانی
مثال: The prisoner was released after serving his sentence.
زندانی پس از انجام حکم آزاد شد.
a person who is kept in a prison
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : imprison
✅️ اسم ( noun ) : imprisonment / prison / prisoner
✅️ صفت ( adjective ) : imprisonable / imprisoned
✅️ قید ( adverb ) : _
اسیر
زندانی ، انسان زندانی ، انسان اسیر
زندانی
Men are not prisoners of fate , but only prisoners of their owns
انسان زندانی سرنوشت نیست ، بلکه زندانی ذهنش است ⛓⛓⛓⛓⛓⛓
فرانکلین روزولت Franklin Roosevelt
سرباز زندان

بپرس