possess

/pəˈzes//pəˈzes/

معنی: داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن
معانی دیگر: مالک بودن، در تملک داشتن، برخوردار بودن، واجد بودن، دانستن، مستولی شدن، تحت نفوذ گرفتن، تحت تاثیر قرار دادن، (معمولا با: of) در اختیار کسی گذاشتن، (با زن) جماع کردن، (زن را) تصرف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: possesses, possessing, possessed
مشتقات: possessor (n.)
(1) تعریف: to have as one's own property.
مترادف: have, own
متضاد: lack
مشابه: grasp, hold, keep

- They lost everything that they possessed during the war.
[ترجمه امیر] آنها هر آنچه که داشتند در طول جنگ از دست دادند
|
[ترجمه P.A] آنها هر چیزی که داشتند در طول جنگ از دست دادند.
|
[ترجمه :)] آنهآ هر آنچه را که داشتند ، در طول جنگ ( war ) از دست دادند
|
[ترجمه گوگل] آنها هر چه داشتند در طول جنگ از دست دادند
[ترجمه ترگمان] همه چیزهایی را که در زمان جنگ تصرف کرده بودند از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He now possesses two cars and a boat.
[ترجمه afshin] او اکنون دو ماشین و یک قایق در اختیار دارد.
|
[ترجمه گوگل] او اکنون دو ماشین و یک قایق دارد
[ترجمه ترگمان] اون الان دوتا ماشین و یه قایق داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have as a characteristic or quality.
مترادف: have
متضاد: lack
مشابه: embody, enjoy

- They believe that their elders possess great wisdom.
[ترجمه گوگل] آنها بر این باورند که بزرگانشان خرد زیادی دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که ریش سفیدان آن ها دارای عقل و درایت خوبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have knowledge of.
مترادف: have, hold, know

- Only she possesses the secret.
[ترجمه شان] فقط آ ن زن این راز را می داند.
|
[ترجمه گوگل] فقط او این راز را در اختیار دارد
[ترجمه ترگمان] فقط او راز را در دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of ideas or emotions, to control or dominate the actions of.
مترادف: consume, obsess, preoccupy
مشابه: control, dominate, engross, rule, seize

- He was possessed by the idea that he would fail.
[ترجمه گوگل] او با این فکر تسخیر شده بود که شکست خواهد خورد
[ترجمه ترگمان] به این فکر افتاده بود که شکست خواهد خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of an evil spirit, to take control of or inhabit as an irresistible force.
مشابه: bedevil, bewitch, haunt

- They claimed that an evil spirit had possessed their daughter.
[ترجمه گوگل] آنها ادعا کردند که یک روح شیطانی دخترشان را تسخیر کرده است
[ترجمه ترگمان] ادعا می کردند که روح شیطانی دختر آن ها را تسخیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they possess physical strength consonant with their great bodies
آنان دارای نیروی بدنی متناسب با اندام درشت خود هستند.

2. to possess knowledge and wisdom
از دانش و عقل برخوردار بودن

3. he does not possess the necessary courage
شجاعت لازم را ندارد.

4. a deep desperation began to possess him
نومیدی ژرفی بر او مستولی شد.

5. the groom's passionate desire to possess the bride
میل شدید داماد نسبت به تصاحب عروس

6. he is a fake and doesn't possess a grain of truth
او آدم دغلکاری است و یک جو درستی در وجودش نیست.

7. Mercury was believed to possess magical properties.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که عطارد دارای خواص جادویی است
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این بود که عطارد دارای خواص جادویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We possess ten acres of plow.
[ترجمه گوگل]ما ده هکتار گاوآهن داریم
[ترجمه ترگمان]ده جریب زمین شخم می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm afraid this is the only suitcase I possess.
[ترجمه گوگل]می ترسم این تنها چمدانی باشد که دارم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه این تنها چمدانی است که دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not all of us possess earthshaking talent. Just common sense and love will do.
[ترجمه گوگل]همه ما استعداد لرزاننده نداریم فقط عقل سلیم و عشق این کار را می کند
[ترجمه ترگمان]همه ما استعداد earthshaking در اختیار نداریم فقط عقل سلیم و عشق انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She pretends to various abilities she doesn't possess.
[ترجمه گوگل]او تظاهر به توانایی های مختلفی می کند که ندارد
[ترجمه ترگمان]اون به توانایی های مختلفی که نداره تظاهر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They possess property all over the world.
[ترجمه گوگل]آنها در سراسر جهان دارایی هستند
[ترجمه ترگمان]تمام دنیا ملک و دارایی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The students possess the conviction that they can make a difference to their community.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان این باور را دارند که می توانند در جامعه خود تغییر ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان این اعتقاد را دارند که می توانند با جامعه خود تفاوت ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The proletariat must possess the truth of Marxism.
[ترجمه گوگل]پرولتاریا باید حقیقت مارکسیسم را در اختیار داشته باشد
[ترجمه ترگمان]پرولتاریا باید حقیقت مارکسیسم را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Students need to possess certain basic skills by the time they finish school.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید تا پایان مدرسه مهارت های اساسی خاصی را کسب کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید تا زمانی که مدرسه را تمام کنند، مهارت های اولیه ویژه ای داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Vowels possess greater sonority than consonants.
[ترجمه sanam] صداها ( فریاد ) پرطنین تر از سکوت است
|
[ترجمه گوگل]صدادارها نسبت به صامت ها صدای بیشتری دارند
[ترجمه ترگمان]Vowels دارای رساتر از حروف صامت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داشتن (فعل)
relieve, bear, have, own, possess

دارا بودن (فعل)
have, own, possess, contain, encompass, enjoy, owe

متصرف بودن (فعل)
possess, tenant

در تصرف داشتن (فعل)
possess

دارا شدن (فعل)
possess

متصرف شدن (فعل)
possess

تخصصی

[ریاضیات] باشد، دارا بودن، متصرف بودن، متصرف شدن، دارا شدن، داشتن

انگلیسی به انگلیسی

• control, dominate; hold; have as a quality; own, have as property
if you possess something, you have it or own it; a formal word.
to possess a quality, ability, or feature means to have it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

داشتن
مثال: She possesses excellent problem - solving skills.
او دارای مهارت های عالی حل مسئله است.
تسخیر کردن ( تسخیر معنوی. مثال: پوزز در فیلم های تخیلی در رابطه با اجنه و ارواح به کار می ره )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : possess
✅️ اسم ( noun ) : possession / possessive / possessiveness / possessor
✅️ صفت ( adjective ) : possessive / possessed / possessory / possessable ( possessible )
✅️ قید ( adverb ) : possessively
پیش فرض
داشتن ( یک توانایی یا خصوصیت خاص )
این کلمه formal هست
در انگلیسی روزمره از has یا has got به جای possess استفاده میشه.
For instance:
They all have different skills.
منبع: Longman Dictionary
مالک بودن
تمایل داشتن
از آنجایی که برابر واژه �مستولی� است،
می تواند �چیرگی� �تسلط و تسلیط� �تصرف� �تملیک یا تملک یا مالکیت� �حکم فرمایی� �نفوذ� �فرمانروایی� �غلبه یافتن یا غلبه کردن یا غالب� و شاید �سیطره� بتوان ترجمه و معنی کرد
اگر مفید بود لطفا لایک کنید❤️
داشتاریدَن.
وَندیدَن
برخوردار بودن
Control and dominate
به تملک خود درآوردن
در اختیار داشتن
به معنی در تسخیر داشتن دارا بودن
( تسخیر کردن یا بدست آوردن نمیشه )
برخوردار بودن ( در حقوق )
شامل شدن
=include=have
استاد/متبحر ( کاری ) بودن، در ( کاری ) استاد/متبحر بودن
داشتن، دارا بودن
( در علوم زیستی ) غشاءسلولی، غشاء
تسخیر کردن ( مثل آدمی که تسخیر جن شده باشه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس