ponder

/ˈpɑːndər//ˈpɒndə/

معنی: سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن
معانی دیگر: غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ponders, pondering, pondered
• : تعریف: to think about something deeply and carefully; meditate.
مترادف: contemplate, meditate, mull, reflect, study
مشابه: brood, cerebrate, cogitate, consider, deliberate, muse, ruminate, think
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: ponderable (adj.)
• : تعریف: to consider carefully; deliberate about.
مترادف: cogitate, contemplate, deliberate, meditate, mull, ruminate, study, think, weigh
مشابه: cerebrate, chew, consider, debate, revolve

جمله های نمونه

1. Not wishing to act hastily, the governor pondered the problem for days.
[ترجمه گوگل]فرماندار که نمی خواست عجولانه عمل کند، روزها به فکر این مشکل بود
[ترجمه ترگمان]استاندار برای چند روز مشکل خود را به فکر فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. After pondering the question, the board decided to grant the parole.
[ترجمه گوگل]پس از بررسی این سوال، هیئت مدیره تصمیم به اعطای آزادی مشروط گرفت
[ترجمه ترگمان]بعد از تفکر درباره این سوال، هیات مدیره تصمیم گرفت که عفو مشروط اعطا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The villagers, faced with a famine, pondered their next move.
[ترجمه گوگل]روستاییان که با قحطی مواجه شده بودند، به فکر حرکت بعدی خود بودند
[ترجمه ترگمان]روستائیان که با قحطی مواجه شده بودند، در مورد حرکت بعدی خود فکر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He continued to ponder the problem as he walked home.
[ترجمه مهدی] او همچنان که به سمت منزل می رفت درباره مشکل تأمل ( تفکر عمیق ) انجام میداد.
|
[ترجمه شان] او در راه رقتن به خانه، به تفکر ( تامل ) در باره این مشکل می پرداحت.
|
[ترجمه گوگل]در حالی که به سمت خانه می رفت به فکر مشکل ادامه می داد
[ترجمه ترگمان]همچنان که به طرف خانه می رفت، همچنان به این مساله فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were left to ponder on the implications of the announcement.
[ترجمه گوگل]آنها موکول شدند تا در مورد پیامدهای این اعلامیه فکر کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای فکر کردن در مورد معانی اعلامیه باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sat back for a minute to ponder her next move in the game.
[ترجمه گوگل]او یک دقیقه عقب نشست تا به حرکت بعدی خود در بازی فکر کند
[ترجمه ترگمان]لحظه ای نشست تا به حرکت بعدی او در بازی فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We intend to ponder all the alternatives before acting.
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم قبل از اقدام به همه گزینه ها فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم قبل از نمایش همه گزینه ها را بررسی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We can ponder over the ways and means for raising funds before the construction work starts.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم در مورد راه ها و ابزارهای جمع آوری سرمایه قبل از شروع کار ساخت و ساز فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم در مورد روش ها و ابزار جمع آوری پول قبل از شروع کار ساخت وساز تامل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The visitor can ponder over the boomerangs used by aborigines at the time of Cook.
[ترجمه گوگل]بازدید کننده می تواند در مورد بومرنگ هایی که بومیان در زمان کوک استفاده می کردند فکر کند
[ترجمه ترگمان]مهمان می تواند در مورد the مورد استفاده by در زمان کوک فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Authorities ponder whether to charge the driver.
[ترجمه مرتضی عطاالهی] مقامات در رابطه با این که آیا راننده را متهم بشناسند ( و او را جریمه کنند ) می اندیشند .
|
[ترجمه شان] مقامات در این اندیشه هستند که راننده را جریمه کنند ( یا خیر ) .
|
[ترجمه گوگل]مقامات درباره اینکه آیا راننده را شارژ کنند یا خیر فکر می کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات در این مورد فکر می کنند که آیا این راننده را شارژ می کنند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am proposing to ponder the question of Letterman's script up in the higher altitudes.
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می‌کنم درباره‌ی فیلمنامه لترمن در ارتفاعات بالاتر فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد می کنم در ارتفاعات بالاتر در مورد این سوال فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We would do well to ponder the anguish of those turbulent years.
[ترجمه گوگل]خوب است که در رنج آن سالهای پرتلاطم فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما برای فکر کردن در مورد رنج این سال های آشفته به خوبی عمل خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stopped to ponder the question.
[ترجمه گوگل]ایستاد تا به این سوال فکر کند
[ترجمه ترگمان]او ایستاد تا به این سوال فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is interesting to ponder how the values of planners are formulated with respect to determining aesthetic criteria for decision-making.
[ترجمه گوگل]جالب است که تامل کنیم که چگونه ارزش های برنامه ریزان با توجه به تعیین معیارهای زیبایی شناختی برای تصمیم گیری فرموله می شوند
[ترجمه ترگمان]جالب است که بدانیم که چگونه مقادیر برنامه ریزان با توجه به تعیین معیارهای زیبایی شناسی برای تصمیم گیری فرموله می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The purpose, I think, is to ponder questions important to human experience.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم هدف این است که در مورد مسائل مهم برای تجربه بشری فکر کنیم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم هدف فکر کردن به سوالات مهم برای تجربه انسانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is therefore prudent for theologians to ponder the relation of their work to the world of modern science.
[ترجمه گوگل]بنابراین عاقلانه است که متکلمان در رابطه کار خود با دنیای علم مدرن فکر کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین حزم و احتیاط theologians برای اندیشیدن درباره رابطه آن ها با دنیای علم مدرن عاقلانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We take time to ponder and bring to consciousness whatever is evoked.
[ترجمه گوگل]ما زمان می‌گذاریم تا هر آنچه را که برانگیخته می‌شود تامل کنیم و به آگاهی بیاوریم
[ترجمه ترگمان]زمان می برد تا بیندیشیم و آنچه را که برانگیخته است به خودآگاه بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His present-day detractors might well ponder what would have happened to the country had he died.
[ترجمه گوگل]بدخواهان امروزی او ممکن است به خوبی به این فکر کنند که در صورت مرگ او چه اتفاقی برای کشور می افتاد
[ترجمه ترگمان]افرادی که در زمان حال حاضر بودند ممکن بود فکر کنند که چه اتفاقی برای این کشور می افتد که او مرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

تعمق کردن (فعل)
consider, deliberate, think over, ponder, perpend, turn over

انگلیسی به انگلیسی

• reflect; think; consider; meditate
if you ponder something, you think about it slowly and carefully.

پیشنهاد کاربران

ponder ( v ) ( pɑndər ) =to think about sth carefully for a period of time, e. g. The senator pondered the question for a moment.
ponder
اندیشیدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : ponder
اسم ( noun ) : ponderousness
صفت ( adjective ) : ponderous
قید ( adverb ) : ponderously
عمیق فکر کردن
Ponder sth
( بدون حرف اضافه بینشان )
تعمق کردن درباره ی چیزی
به فکر فرورفتن
غرق در فکرشدن
مستغرق شدن در افکار
۱. به دقت تأمل کردن
۲. به دقت بررسی کردن
۳. به دقت فکر کردن
تعمق کردن
تامل کردن
فکر کردن

بپرس