payment

/ˈpeɪmənt//ˈpeɪmənt/

معنی: پرداخت، پول، وجه، قسط، تادیه، کارسازی
معانی دیگر: وجه پرداختی، جریمه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of paying.
مشابه: compensation, outlay

(2) تعریف: an amount that is paid.
مشابه: deposit, fee, outlay, tender

(3) تعریف: due reward or punishment.
مشابه: amends, reward, tender

جمله های نمونه

1. alimony payment
پرداخت نفقه

2. arrears payment
پرداخت وام ها یا اقساط نکول شده

3. down payment
پیش پرداخت،پیش قسط،ودیعه،کالی،پیشداد

4. the payment of monthly installments
پرداخت اقساط ماهانه

5. the payment of that amount
پرداخت آن مبلغ

6. deferred payment
(خرید کالا) خرید قسطی،خرید به شرط پرداخت در آینده

7. a front-end payment of ten thousand dollars
پیش پرداخت به مبلغ ده هزار دلار

8. a time payment
پرداخت قسطی

9. an upfront payment of $20,000
بیست هزار دلار پیش پرداخت

10. delay in payment of taxes carries a heavy penalty
تاخیر در پرداخت مالیات جریمه ی سنگینی دربر دارد.

11. your rent payment is overdue by two months
پرداخت اجاره ی شما دو ماه دیرکرد دارد (عقب افتاده است).

12. an ex gratia payment
پرداخت ارفاقی

13. we received your payment
مبلغ پرداختی شما را دریافت کردیم.

14. to renege on the payment of a loan
در پرداخت بدهی دبه کردن

15. as a result of non payment of monthly installments, your insurance policy has lapsed
در اثر عدم پرداخت اقساط ماهیانه بیمه نامه ی شما از اعتبار ساقط شده است (باطل شده است).

16. the landlord demanded the present payment of the rent
صاحبخانه پرداخت فوری اجاره را خواستار شد.

17. he gets behind in his rent payment
در پرداخت کرایه نکول می کند.

18. he was awarded a large salvage payment
پاداش هنگفتی به او دادند.

19. the grocer dunned his customer for payment of his bill
بقال مرتب از مشتری برای پرداخت صورت حسابش طلبکاری می کرد.

20. to discount a bill for early payment
به خاطر پرداخت پیش از موعد از مبلغ برات کاستن

21. we are unable to guarantee the timely payment of the installments
ما نمی توانیم پرداخت بموقع اقساط را تضمین کنیم.

22. there will be a fine for any delinquency in payment
هرگونه تاخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.

23. It's yours for a one-off payment of only £200.
[ترجمه گوگل]برای پرداخت یکباره فقط 200 پوند متعلق به شماست
[ترجمه ترگمان]برای یک پرداخت تنها ۲۰۰ پوند به شما تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. There will be a penalty for late payment of bills.
[ترجمه گوگل]جریمه دیرکرد قبوض خواهد بود
[ترجمه ترگمان]یک جریمه برای پرداخت دیرکرد bills وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Consider the bad times as down payment for the good times. Hang in there.
[ترجمه گوگل]اوقات بد را به عنوان پیش پرداخت برای اوقات خوب در نظر بگیرید در آنجا آویزان شوید
[ترجمه ترگمان] اون دوران بد رو به عنوان دست مزد خوب در نظر بگیر صبر کن ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This material can be reproduced without payment.
[ترجمه گوگل]این ماده بدون پرداخت هزینه قابل تکثیر است
[ترجمه ترگمان]این مواد می توانند بدون پرداخت، تکثیر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. We would be grateful for prompt payment of your account.
[ترجمه گوگل]از پرداخت سریع حساب شما سپاسگزار خواهیم بود
[ترجمه ترگمان]ما از پرداخت دست مزد شما سپاسگزار خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. They give 10 % discount for cash payment.
[ترجمه گوگل]برای پرداخت نقدی 10 درصد تخفیف می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای پرداخت نقدی به ۱۰ درصد تخفیف می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. What method of payment do you prefer?
[ترجمه گوگل]چه روش پرداختی را ترجیح می دهید؟
[ترجمه ترگمان]کدام روش پرداخت را ترجیح می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Non payment of rent can mean eviction.
[ترجمه گوگل]عدم پرداخت اجاره بها می تواند به معنای تخلیه باشد
[ترجمه ترگمان]عدم پرداخت اجاره می تواند به معنای تخلیه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرداخت (اسم)
finish, expenditure, settlement, emolument, pay, remuneration, polish, burnish, payment, fee, disbursement, outlay, hire, payoff, remittance, remitment

پول (اسم)
handsel, deposit, shiner, money, dough, specie, rhino, payment, fee, currency, purse, denomination, riches, lucre, gold, lolly, moolah, remittance, pelf, wampum

وجه (اسم)
face, mode, form, mood, payment

قسط (اسم)
payment, installment, instalment

تادیه (اسم)
pay, payment, remittance

کارسازی (اسم)
payment

تخصصی

[ریاضیات] قسط، کارسازی، پرداخت، مقرری، وجه، پول

انگلیسی به انگلیسی

• money paid toward a debt; wage, salary; compensation, bonus; punishment
payment is the act of paying money to someone or of being paid.
a payment is an amount of money that is paid to someone.

پیشنهاد کاربران

پرداختی
مثال: He made the payment for the goods.
او پرداختی را بابت کالاها انجام داد.
دستمزد
مالیات یا عوارض
نسیه در متون حقوقی
واریز _پرداخت ( حقوق )
an amount of money that you pay or receive
قسط. .

پرداخت
بازپرداخت
پرداخت دادن پول به کسی و گرفتن چیزی
پول پرداختی؛به طور کل چیزی که پرداخت می شود مثل پول payment نامیده می شود.
واریز
دادن ( اطلاعات )

قسط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس