owe

/ˈoʊ//əʊ/

معنی: دارا بودن، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن
معانی دیگر: وام دار بودن، قرض داشتن، بدهی داشتن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، (قدیمی) داشتن، مالک بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: owes, owing, owed
(1) تعریف: to be obligated to repay.

- I owe ten dollars to my sister.
[ترجمه امیرعلی] من به خواهرم ده دلار بدهکارم
|
[ترجمه امیر] من ده دلار به خواهرم بدهکار هستم
|
[ترجمه Rshin] ده دلار به خواهرم بدهکارم.
|
[ترجمه ساریدا] من 10 دلار بدهکارم به خواهرم🙄
|
[ترجمه پوریا۷] من بدهکارم ده دلار به خواهرم
|
[ترجمه Shayan] من به خواهرم ده دلار برهکارم
|
[ترجمه رحمن] بدهکارم من ده دلار به خواهرم
|
[ترجمه گوگل] من ده دلار به خواهرم بدهکارم
[ترجمه ترگمان] من ده دلار به خواهرم بدهکارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He owes me some money.
[ترجمه مریم] او یک مقدار به من بدهکار است.
|
[ترجمه Khalid Elham] او یک مقدار پول از من بدهکار است.
|
[ترجمه گنج جو] اون مقداری پول ازم طلب داره.
|
[ترجمه امیرم.پدرت] او ( مرد یا پسر بچه ) مقداری پول به من بدهکار است
|
[ترجمه گوگل] مقداری پول به من بدهکار است
[ترجمه ترگمان] اون به من پول بدهکاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be or feel in debt to.

- I owe her for many favors.
[ترجمه Miso] من به او به خاطر مساعدات زیادی بدهکارم
|
[ترجمه Miti] من به او بخاطر لطف هایی که به من کرده مدیونم.
|
[ترجمه گوگل] من به خاطر لطف های زیادی به او مدیون هستم
[ترجمه ترگمان] من به اون خیلی لطف کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to have or feel an obligation to do or give (something) for the benefit of another.

- I owe you an apology.
[ترجمه مریم] من یک عذرخواهی به شما بدهکارم
|
[ترجمه THV] من یک معذرت خواهی به شما بدهکارم
|
[ترجمه گوگل] من یک عذرخواهی به شما بدهکارم
[ترجمه ترگمان] من بهت یه عذرخواهی بدهکارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You owe your father some respect.
[ترجمه مجتبی] تو به پدرت مدیونی، کمی احترام بگذار.
|
[ترجمه سمیرا] شما به پدرت مقداری احترام بدهکاری
|
[ترجمه گوگل] تو به پدرت احترام داری
[ترجمه ترگمان] تو به پدرت احترام میذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He owes it to them to give an explanation of his decision.
[ترجمه گوگل] او موظف است در مورد تصمیم خود توضیح دهد
[ترجمه ترگمان] او به آن ها مدیون است تا توضیحی برای این تصمیم بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be in debt.

- Once I make this final payment, I will no longer owe.
[ترجمه مریم] موقعی که این پرداخت آخر را انجام دهم، دیگر بدهکار نیستم
|
[ترجمه گوگل] وقتی این پرداخت نهایی را انجام دادم، دیگر بدهکار نخواهم بود
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه این پرداخت آخر رو انجام بدم دیگه بهش بدهکار نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. owe (someone) a grudge
غیظ کسی را داشتن،(نسبت به کسی) غرض داشتن،عداوت داشتن،خرده حساب داشتن

2. i owe a lot to my parents
من بسیار مرهون والدینم هستم.

3. i owe you an apology
باید از شما پوزش بخواهم.

4. i owe you five tumans
من پنج تومان به شما بدهکارم.

5. we owe this invention to edison
این اختراع را مدیون ادیسون هستیم.

6. you owe six cents
تو شش سنت بدهکاری.

7. i hereby forgive you the money you owe
بدین وسیله پولی را که به من بدهکار هستی می بخشم.

8. Owe you too much, just enough to love. Give you too much, you just enough to cherish.
[ترجمه گوگل]بیش از حد به شما مدیونیم، فقط کافی است دوست داشته باشید به شما بیش از حد می دهد، شما فقط به اندازه کافی برای گرامی داشتن
[ترجمه ترگمان]خیلی بهت بدهکارم، فقط به اندازه کافی برای عشق خیلی بهت اهمیت میدم، تو به اندازه کافی به من علاقه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I owe you a drink for helping me move.
[ترجمه گوگل]من یک نوشیدنی به شما بدهکارم که به من کمک کردید حرکت کنم
[ترجمه ترگمان] یه نوشیدنی بهت بدهکارم که بهم کمک کنی اسباب کشی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Champagne houses owe their success to brand image.
[ترجمه گوگل]خانه های شامپاین موفقیت خود را مدیون تصویر برند هستند
[ترجمه ترگمان]خانه های شامپاین به موفقیت خود در تصویر برند مدیون هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think you owe me an explanation.
[ترجمه گوگل]فکر کنم توضیحی به من بدهکار
[ترجمه ترگمان] فکر کنم یه توضیحی بهم بدهکاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I owe the landlord one hundred dollars.
[ترجمه گوگل]صد دلار به صاحبخانه بدهکارم
[ترجمه ترگمان]من به صاحب مسافرخانه صد دلار بدهکارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I owe him a lot for everything he has done for me.
[ترجمه گوگل]من به خاطر تمام کارهایی که برای من انجام داده است به او مدیون هستم
[ترجمه ترگمان]من برای هر کاری که کرده به او مدیونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their results owe more to informed guesswork than to actual knowledge.
[ترجمه گوگل]نتایج آنها بیشتر مدیون حدس و گمان آگاهانه است تا دانش واقعی
[ترجمه ترگمان]نتایج آن ها بیشتر به حدس و گمان informed نسبت به دانش واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You owe allegiance to your king.
[ترجمه گوگل]شما مدیون وفاداری به پادشاه خود هستید
[ترجمه ترگمان]تو به پادشاه ما وفاداری بدهکاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She told me that she didn't owe him when she left.
[ترجمه گوگل]وقتی رفت به من گفت که به او بدهکار نیست
[ترجمه ترگمان]اون به من گفت که وقتی رفت بهش بدهکار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. To him I owe the discovery that even very short periods of time add up to all useful hours I need, if I plunge in without delay.
[ترجمه گوگل]این کشف را مدیون او هستم که اگر بدون معطلی در آن غوطه ور شوم، حتی دوره های زمانی بسیار کوتاه، تمام ساعات مفیدی را که نیاز دارم، می شود
[ترجمه ترگمان]برای او این کشف را مرهون این نکته هستم که حتی اگر من بدون هیچ تاخیری در آن شیرجه بزنم، حتی مدت زمان کوتاهی هم به تمام ساعت های مفید اضافه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You owe me 27 dollars? Make it 30, that's a good round number.
[ترجمه گوگل]27 دلار به من بدهکار هستی؟ آن را 30 کنید، این عدد گرد خوبی است
[ترجمه ترگمان]تو به من ۲۷ دلار بدهکاری؟ تا ۳۰ ثانیه دیگه، عدد راند خوبیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. You owe him an apology for what you said.
[ترجمه گوگل]شما به خاطر حرفی که زدید به او عذرخواهی مدیونید
[ترجمه ترگمان] تو به خاطر چیزی که گفتی عذرخواهی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I'll repay the money I owe them next week.
[ترجمه گوگل]من پولی را که به آنها بدهکارم هفته آینده پس خواهم داد
[ترجمه ترگمان]من پول رو که هفته دیگه بهشون بدهکارم رو جبران می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارا بودن (فعل)
have, own, possess, contain, encompass, enjoy, owe

بدهکار بودن (فعل)
owe

مدیون بودن (فعل)
owe

مرهون بودن (فعل)
owe

تخصصی

[حقوق] بدهکار بودن، مدیون بودن

انگلیسی به انگلیسی

• be indebted to; be under obligation to pay or repay; feel that a certain thing is deserved; have an emotion or attitude toward someone or something
if you owe money to someone, they have lent you money and you have not yet paid it to them.
if you owe a quality or ability to someone or something, they are responsible for your having it.
if you say that you owe gratitude, respect, or loyalty to someone, you mean that they deserve it from you; a formal use.
you use owing to to introduce the reason for something.

پیشنهاد کاربران

یکی از معانی که بنده ندیدم به آن اشاره شده باشد :
- متعهد، موظف و مکلف بودن به انجام کاری یا ارائه ی خدمتی ( مخصوصاً در جایگاه شخصی که در استخدام شخص یا نهادی است. )
Merriam - Webster Dictionary :
...
[مشاهده متن کامل]

To be under obligation to render ( something, such as duty or service )
e. g. A lawyer owes her client legal advice.
هر وکیلی متعهد ( موظف ) به ارائه توصیه ی حقوقی به موکل است.

بدهکار بودن / بدهی داشتن
مثال: I owe my success to my hard work and determination.
من موفقیت خود را به کار سخت و اراده ای که داشتم بدهکار هستم.
All later writings on the topic owe such a gigantic debt to his early analyses
همه نوشته های بعدی در مورد این موضوع، بسیار مدیون تحلیل های اولیه او هستند
بدهکاربودن، مدیون بودن
ex:Do you owe the owner?به مالک بدهکاری؟
I owe everything to my parents. من همه چیزو مدیون خانوادم هستم.
تفاوت due و owe که بدهکار بودن معنی میده
خب، "owe" و "due" در واقع معانی مشابهی دارن اما در زمان و مفهوم متفاوتی به کار می رن. بگذارید شما رو از A تا Z راهنمایی کنم!
Owe ( بدهکار بودن )
...
[مشاهده متن کامل]

اولاً بیاین به معنی "owe" نگاهی بیندازیم. وقتی شما به چیزی یا کسی بدهکارید، به دلیل اینکه یک مبلغ پول یا یک خدمت مشخص را به آنها بدهکارید، "owe" رو به کار میبرید.
مثلاً شما ممکنه به دوستتون یا به بانک پول بدهکار باشید. هر جا که بدهکار بودن و یا مالک بودن چیزی به کسی یا چیزی رو بخواهید بیان کنید، احتمالاً از "owe" استفاده میکنید. مثال:
- من به تأخیر افتادم و به تو بدهکارم. ( I owe you for being late. )
Due ( سررسید )
حالا بیاین "due" رو بررسی کنیم. وقتی می گیم چیزی "due" است، به این معنیه که زمانی مشخصی برای آن تعیین شده و باید تا آن زمان پرداخت یا انجام بشه. "Due" به معنای مقرر شده یا بدهی قراردادی است.
مثلاً اگر یک قسط وام یا قبض برق "due" باشد، به این معنی است که باید در زمانی خاص پرداخت شود.
در مقایسه با "owe"، "due" به معنای زمانی مشخص است که یک پرداختی یا بدهی باید انجام بشه، در حالیکه "owe" به معنای بدهکار وجود داشتن به کسی یا چیزی است.
بنابراین برای خلاصه کردن، اصطلاح "owe" بهبود این اطمینان را می دهد که شما بدهکار به کسی هستید، در حالیکه "due" مشخص می کند که چه زمانی یک پرداخت یا بدهی واجد انجام است.
مثال:
- اجارهٔ منزل هر ماه تا پایان ماه "due" است. ( The rent for the house is "due" at the end of each
منبعCHAT GPT4. 00

owe: بدهکار بودن
بدهکار بودن
مدیون بودن
قرض داشتن
مالک بودن - بدهکار بودن
مدیون بودن
Life know this that you owe me
زندگی اینو بدوم که بهم بدهکاری
I owe you
من بهت مدیونم.
معنی دیگر آن یعنی از کسی سپاسگزار بودن و به کسی دین داشتن است.
بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن، دِین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، متشکر بودن، قدردان بودن
بدهکار بودن به بانک بابت وام گرفته شده
to be under obligation to pay or repay in return for something received : be indebted in the sum of ( ibid )
i owe you one
یکی طلبت
بده کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس