فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: owes, owing, owed
حالات: owes, owing, owed
• (1) تعریف: to be obligated to repay.
- I owe ten dollars to my sister.
[ترجمه امیرعلی] من به خواهرم ده دلار بدهکارم|
[ترجمه امیر] من ده دلار به خواهرم بدهکار هستم|
[ترجمه Rshin] ده دلار به خواهرم بدهکارم.|
[ترجمه ساریدا] من 10 دلار بدهکارم به خواهرم🙄|
[ترجمه پوریا۷] من بدهکارم ده دلار به خواهرم|
[ترجمه Shayan] من به خواهرم ده دلار برهکارم|
[ترجمه رحمن] بدهکارم من ده دلار به خواهرم|
[ترجمه گوگل] من ده دلار به خواهرم بدهکارم[ترجمه ترگمان] من ده دلار به خواهرم بدهکارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He owes me some money.
[ترجمه مریم] او یک مقدار به من بدهکار است.|
[ترجمه Khalid Elham] او یک مقدار پول از من بدهکار است.|
[ترجمه گنج جو] اون مقداری پول ازم طلب داره.|
[ترجمه امیرم.پدرت] او ( مرد یا پسر بچه ) مقداری پول به من بدهکار است|
[ترجمه گوگل] مقداری پول به من بدهکار است[ترجمه ترگمان] اون به من پول بدهکاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be or feel in debt to.
- I owe her for many favors.
[ترجمه Miso] من به او به خاطر مساعدات زیادی بدهکارم|
[ترجمه Miti] من به او بخاطر لطف هایی که به من کرده مدیونم.|
[ترجمه گوگل] من به خاطر لطف های زیادی به او مدیون هستم[ترجمه ترگمان] من به اون خیلی لطف کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have or feel an obligation to do or give (something) for the benefit of another.
- I owe you an apology.
[ترجمه مریم] من یک عذرخواهی به شما بدهکارم|
[ترجمه THV] من یک معذرت خواهی به شما بدهکارم|
[ترجمه گوگل] من یک عذرخواهی به شما بدهکارم[ترجمه ترگمان] من بهت یه عذرخواهی بدهکارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You owe your father some respect.
[ترجمه مجتبی] تو به پدرت مدیونی، کمی احترام بگذار.|
[ترجمه سمیرا] شما به پدرت مقداری احترام بدهکاری|
[ترجمه گوگل] تو به پدرت احترام داری[ترجمه ترگمان] تو به پدرت احترام میذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He owes it to them to give an explanation of his decision.
[ترجمه گوگل] او موظف است در مورد تصمیم خود توضیح دهد
[ترجمه ترگمان] او به آن ها مدیون است تا توضیحی برای این تصمیم بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به آن ها مدیون است تا توضیحی برای این تصمیم بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be in debt.
- Once I make this final payment, I will no longer owe.
[ترجمه مریم] موقعی که این پرداخت آخر را انجام دهم، دیگر بدهکار نیستم|
[ترجمه گوگل] وقتی این پرداخت نهایی را انجام دادم، دیگر بدهکار نخواهم بود[ترجمه ترگمان] به محض اینکه این پرداخت آخر رو انجام بدم دیگه بهش بدهکار نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید