ovipositor

/oʊvɪˈpɑːzɪtər//ˌəʊvɪˈpɒzɪtə/

معنی: تخم ریز
معانی دیگر: (برخی حشرات و ماهیان) تخم گذار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tubular organ in many female insects, usu. at the end of the abdomen, for depositing eggs.

(2) تعریف: a similar organ in certain fishes.

جمله های نمونه

1. The ovipositor has been visible for about 10 days, and is more prominent in one fish than in the other.
[ترجمه گوگل]تخمگذار حدود 10 روز است که قابل مشاهده است و در یک ماهی نسبت به دیگری برجسته تر است
[ترجمه ترگمان]The حدود ۱۰ روز دیده شده است و در یک ماهی بیشتر از بقیه برجسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The females use their ovipositor to bore into the bark.
[ترجمه گوگل]ماده ها از تخمگذار خود برای سوراخ کردن پوست استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]ماده ها از ovipositor برای حمل پوست استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Specialized apodemes may be developed in connection with the ovipositor and the male copulatory organs.
[ترجمه گوگل]آپودم های تخصصی ممکن است در ارتباط با تخمگذار و اندام های جفتی مرد ایجاد شوند
[ترجمه ترگمان]apodemes تخصصی ممکن است در ارتباط با the و اندام های جنسی مردانه ایجاد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Was she trying to force that alien throat and ovipositor of a tongue to master human words?
[ترجمه گوگل]آیا او سعی داشت آن گلوی بیگانه و تخمگذار زبان را مجبور کند تا بر کلمات انسانی تسلط یابد؟
[ترجمه ترگمان]ایا او سعی می کرد آن گلوی بیگانه را به زور وادار کند تا کلمات انسانی را به زبان بیاورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To lay eggs, especially by means of an ovipositor.
[ترجمه گوگل]تخمگذاری به خصوص با استفاده از تخمگذار
[ترجمه ترگمان]برای خوردن تخم مرغ، به خصوص به وسیله یک ovipositor
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There were 1 type of campaniformia sensilla, 2 types of coeloconic sensilla, 1 type of slight surface depression and many secretory pores on the ovipositor of D. semiclausum.
[ترجمه گوگل]1 نوع campaniformia sensilla، 2 نوع از coeloconic sensilla، 1 نوع فرورفتگی سطحی خفیف و بسیاری از منافذ ترشحی در ovipositor D semiclausum وجود دارد
[ترجمه ترگمان]۱ نوع از campaniformia sensilla، ۲ نوع افسردگی سطحی اندک و بسیاری از منافذ بزرگ در the D وجود داشتند semiclausum
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A few days after mating, females begin to lay their eggs, using an ovipositor to slice in to branches.
[ترجمه گوگل]چند روز پس از جفت‌گیری، ماده‌ها شروع به تخم‌گذاری می‌کنند و از تخم‌گذار برای برش دادن به شاخه‌ها استفاده می‌کنند
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد از جفت گیری، ماده ها شروع به تخم گذاری می کنند و از ovipositor برای برش دادن به شاخه ها استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A few days after mating, females begin to lay their eggs, using an ovipositor to slice into branches. She leaves behind scarred trees hundreds of eggs in deeply-cut slits.
[ترجمه گوگل]چند روز پس از جفت‌گیری، ماده‌ها شروع به تخم‌گذاری می‌کنند و با استفاده از تخم‌گذاری به شاخه‌ها می‌برند او صدها تخم در شکاف های عمیق بریده شده از درختان زخمی باقی می گذارد
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد از جفت گیری، ماده ها شروع به تخم گذاری می کنند و از an برای برش دادن به شاخه ها استفاده می کنند پشت درختان زخم شده صدها تخم در شکاف های عمیق فرو می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A sharp, piercing organ or part, often ejecting a venomous secretion, as the modified ovipositor of a bee or wasp or the spine of certain fishes.
[ترجمه گوگل]اندام یا قسمتی تیز و سوراخ‌کننده که اغلب ترشحات سمی را بیرون می‌زند، به‌عنوان تخم‌گذار اصلاح‌شده زنبور یا زنبور یا ستون فقرات ماهی‌های خاص
[ترجمه ترگمان]اندام های تیز، تیز و یا قسمتی، غالبا ترشحات زهر آلود را، به عنوان the اصلاح شده زنبور یا زنبور یا ستون فقرات ماهی های خاص، دفع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An insect has an abdomen that is free of appendages except terminal sensory (cerci) and reproductive ( ovipositor ) structures.
[ترجمه گوگل]یک حشره دارای شکمی است که به جز ساختارهای حسی انتهایی (سرسی) و تولیدمثلی (تخمک ساز) فاقد زائده است
[ترجمه ترگمان]یک حشره شکم دارد که از appendages (except)و structures تولید مثل (cerci)و تولید مثل (ovipositor)عاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The female reproductive system are composed of a pair of ovaries, a pair of lateral oviducts, median oviduct, bursa copulatrix, spermatheca, genital chamber and ovipositor.
[ترجمه گوگل]دستگاه تناسلی زنان از یک جفت تخمدان، یک جفت اویداکت جانبی، مجرای تخمدان میانی، بورس کوپولاتریکس، اسپرماتکا، اتاق تناسلی و تخمدان تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]دستگاه تناسلی زن متشکل از یک جفت تخمدان ها، جفت of جانبی، median copulatrix، spermatheca، chamber تناسلی و ovipositor هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The input sense signals of the hairs on the dorsal valvula of the ovipositor have important function in cricket oviposition behaviour.
[ترجمه گوگل]سیگنال‌های حسی ورودی موهای روی دریچه پشتی تخم‌گذار عملکرد مهمی در رفتار تخم‌گذاری کریکت دارند
[ترجمه ترگمان]سیگنال های حسی ورودی در the پشتی the دارای عملکرد مهمی در رفتار تخم گذاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخم ریز (اسم)
ovipositor

تخصصی

[زمین شناسی] تخم ریز. زائده های انتهایی شکم ماده که تخم را می گذارد.

انگلیسی به انگلیسی

• tube-like organ for laying eggs (in many female insects); egg-laying organ in some fishes and other animals (zoology)

پیشنهاد کاربران

noun - countable :
اندام تخم گذاری در برخی حشرات و ماهی ها ( که معمولا به صورت استوانه ای بلند در انتهای بدن آن ها وجود دارد و از طریق آن تخم های درون بدن شان را به بیرون از آن هدایت می کنند. )

...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان مثال :
But female cicadas lay their eggs in twigs and small branches after cutting grooves in them with a sharp organ called an ovipositor on its abdomen

ovipositor
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/ovipositor

بپرس