1. his talk overworked the studentsصحبت او دانش آموزان را تحریک کرد.2. she is always moaning that she's overworkedاو همیشه آه و ناله می کند که کارش زیاد است.
بیش از حد از خود کار کشیدنافزایش بار کاریدر حالت صفتپرمشغلهoverused بی استفاده بی اهمیت کمرنگ شده و. . .خرکاریکمرنگ شده، مستهلک شده و رنگباختهبیش از حد خستهاضافه کاریSara is an overworked nurse. you can't find him free.+ عکس و لینک