overwork

/ˌoʊvəˈwɜːk//ˌəʊvəˈwɜːk/

بیش از حد کار کشیدن از، بیش از حد به کار بردن، هیجان زده کردن، عصبی کردن، کار سخت، کار دشوار، سخت کار کردن، کارزیاد دادن به، کارزیاد از گرده کسی کشیدن، خسته کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overworks, overworking, overworked
(1) تعریف: to cause to work too many hours; exhaust with labor.
مشابه: drive

(2) تعریف: to use or depend on (a word, phrase, or idea) too often.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to work more than is reasonable or healthy.
اسم ( noun )
• : تعریف: work in excess of fair or healthy amounts.

جمله های نمونه

1. to overwork a horse
از اسب زیادی کار کشیدن

2. to overwork an excuse
بهانه ای را مکرر به کار بردن

3. his illness was due to overwork
بیماری او به خاطر کار زیاد بود

4. They were bogged down by overwork.
[ترجمه گوگل]آنها از کار بیش از حد گرفتار شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها در اثر کار زیاد فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You'll become ill if you continue to overwork.
[ترجمه گوگل]اگر به کار بیش از حد ادامه دهید، بیمار خواهید شد
[ترجمه ترگمان]اگر به کار زیاد ادامه بدهی مریض خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was worn down by overwork.
[ترجمه گوگل]او به دلیل کار زیاد فرسوده شده بود
[ترجمه ترگمان]او با کار زیاد خسته و کوفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His health was weakened by overwork.
[ترجمه گوگل]سلامتی او به دلیل کار زیاد ضعیف شده بود
[ترجمه ترگمان]سلامت او براثر کار زیاد ضعیف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His illness resulted from overwork.
[ترجمه گوگل]بیماری او ناشی از کار بیش از حد بود
[ترجمه ترگمان]بیماری او ناشی از کار زیاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tuberculosis can be reactivated by overwork.
[ترجمه گوگل]سل می تواند با کار زیاد دوباره فعال شود
[ترجمه ترگمان]سل می تواند با کار زیاد دوباره فعال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her illness was induced by overwork.
[ترجمه گوگل]بیماری او ناشی از کار زیاد بود
[ترجمه ترگمان]بیماری او در اثر کار زیاد تحریک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Overwork has reduced him to a physical wreck.
[ترجمه گوگل]کار بیش از حد او را به یک خرابی فیزیکی کاهش داده است
[ترجمه ترگمان]Overwork او را به یک کشتی شکسته فیزیکی تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now we couldn't complain of overwork.
[ترجمه گوگل]حالا نمی توانستیم از کار زیاد شکایت کنیم
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر نمی توانستیم از کار زیاد شکایت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He literally killed himself with overwork.
[ترجمه گوگل]او به معنای واقعی کلمه با کار زیاد خود را کشت
[ترجمه ترگمان]اون به معنای واقعی خودش رو با کار زیاد کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This led to a collapse from overwork and, in the mid-1890s, to voluntary bankruptcy.
[ترجمه گوگل]این منجر به سقوط از کار بیش از حد و در اواسط دهه 1890 به ورشکستگی داوطلبانه شد
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به سقوط از کار زیاد و در اواسط دهه ۱۸۹۰، تا ورشکستگی داوطلبانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He became ill through overwork.
[ترجمه گوگل]او در اثر کار زیاد بیمار شد
[ترجمه ترگمان]از کار زیاد خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• excessive work; overexertion
overexert, work too hard; cause to work too hard; decorate an entire surface; overuse
if you are overworking or are overworked, you are working too hard. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...a body made weak through undernourishment and overwork.
if you overwork something, you use it too much.

پیشنهاد کاربران

فشار کار
1. سخت کار کردن. زیاد کار کردن 2. کار کشیدن از. از پا انداختن. فرسودن 3. بیش از حد استفاده کردن از 4. روی ( چیزی را ) تزئین کردن 5. عصبی کردن. سراسیمه کردن / 1. کار زیاد. کار مفرط. کار شاق 2. کار اضافی
مثال:
stress is the result of overwork
تنش و فشار روانی نتیجه کار زیاد است.
اگه noun باشه به معنای بیش از حد کار کردن
مثال:
I'm so exhausted because of overwork.
به خاطر کار کردن بیش از حد خیلی خسته ام.
اگه فعل باشه به معنای مجبور کردن کسی به بیش از حد کار کردنه
پرکاری ( کردن )
بیش از اندازه کار سخت کردن
خرکاری کردن!
فعالیت بیش از حد

بپرس