حیرت انگیز
غرق کننده، فرو برنده
غلبه ، غلبه کردن
Overwhelming the weak feels better than anything else
غلبه بر افراد ضعیف حس بهتری نسبت به هر چیزی دارد
فراگیر، غالب، قاطع
این صفت هم بار معنائی مثبت و هم بار معنائی منفی دارد
یعنی نمی توان آن را تنها در صفات مثبت دسته بندی کرد یا تنها در بین صفات منفی
پیدا کردن یک معادل فارسی برای این صفت می تواند لغت " زائد" باشد که هر دوطیف مثبت و منفی را پوشش دهد:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - زائد ، زیادی، مخرب
۲ - زائدالوصف
Overwhelming sense of guiltاحساس زائد گناه ( احساس گناه زیادی )
She felt an overwhelming desire to hit him
اون خانم احساس اشتیاق زایدالوصفی داشت که به اون مرد برخورد کرده بود.
چشمگیر
Irresistible
یک مترادف پرکاربرد
شکست ناپذیر
●صفتی که مقاومت یا مخالف در برابرش سخته
an overwhelming desire/ need
● بسیار زیاد، زایدالوصف
An overwhelming majority has voted in favour of the proposal.
○ منبع: کمبریج
adjزیادتر از تاب و تحمل - تحمل ناپذیر - طاقت فرسا - شدید و سنگین - زیاده از حد - توان فرسا
مثال:
Are there many art galleries in your area?There are a few art galleries in my area, but not an overwhelming amount. I think there could always be more opportunities for art appreciation and cultural experiences in any community.
... [مشاهده متن کامل] Demanding
بی چون و چرا
خدشه ناپذیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : overwhelm
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : overwhelming
✅️ قید ( adverb ) : overwhelmingly
غیرقابل انکار
تار و مار کردن - سرکوب گر - قلعو قمع کننده.
۱ ) طاقا فرسا
۲ ) بسیار
۳ ) میخکوب کننده
زایدالوصف
غرغرو و پر حرف
اگر معنی انگلیسی overwhelming رو ببینید، نوشته ABLE TO OVERPOWER completely , که در واقع به. فارسی میشه قادر به غلبه کردن وشکست کامل چیزی… ( یکی از معنی های این )
بیش از حد ( قوی، بزرگ و . . . )
قاطع؛ مطلق
جانفرسا
Overwhelming love
عشق جانفرسا
طاقت فرسا _ توان فرسا _ کمرشکن
● مبهوت کننده، غیرقابل توصیف
● چشمگیر، هنگفت
اثرگذار ، مؤثر
کلافه کننده
overwhelming ( adj ) = formidable ( adj )
به معناهای : قدرتمند، نیرومند/سهمگین، هولناک، مهیب/پرابهت، پرصلابت/عظیم، هنگفت/چشمگیر، خیره کننده
اغراق امیز
احساسات:1_overwhelming by دچار شدن. overwhelming by a feeling of homesickness او به نوعی احساس دلتنگی دچار شده بود! overwhelming with در بر گرفتن، فرا گرفتن، سرشار از، لبریز از. . The children were overwhelmed with excitement بچه ها سرشار از شور و شادی شدند. . Grief overwheled me غم و اندوه تمام وجودم را فرا گرفته بود@@@ 2_زیاد یا زیادتر از تاب و تحمل، کار زیادی سر کسی ریختن:we were overwhelmed by the number of application ما از تعداد زیاد درخواست کار غافلگیر شدیم!. . They would be overwhelmed with paperwork. کارای اداری زیادی سرشون میریزه@@@3_ سورپرایز شدن، طوری که نتونی واکنش مناسبی نشون بدی:overwhelmed by his generosity من بشدت تحت تاثیر دستو دلبازیش قرار گرفتم!!. . @@@4_غلبه کردن، شکست دادن They finally overwhelmed the armies of peru اونا آخرش بر ارتش پرو فایق شدن یا ارتش پرو را شکست دادند! @@5_غرق شدن، قوطه ور شدن در آب
... [مشاهده متن کامل]
بیش از حد
بهترین ترجمه میشه "غلبه کننده" ( حسی که روی شما خیلی تاثیر میزاره که توان و فکر شما رو میگیره )
چیزی که تاثیر خیلی قوی بر کسی دارد ( منغلب کننده )
طاقت فرسا
■■ O V E R W H E L M I N G :adjective[more overwhelming; most overwhelming]1 : very great in number, effect, or force◀️The response was overwhelming.
◀️overwhelming [=very strong] evidence/support
... [مشاهده متن کامل]
◀️an overwhelming majority/success
2 — used to describe something that is so confusing, difficult, etc. , that you feel unable to do it
◀️She found the job overwhelming at first.
■■ O V E R W H E L M :
verb
[ obj]
1 : to affect ( someone ) very strongly
◀️Grief overwhelmed her. = She was overwhelmed by grief. [=she felt grief so strongly that she was unable to think or act in a normal way]
◀️[Her neighbor's kindness overwhelmed her. [=moved her deeply
2 : to cause ( someone ) to have too many things to deal with
◀️The many requests for assistance overwhelmed them. = They were overwhelmed by the many requests for assistance. [=they could not respond to the many requests for assistance Because there were too many
◀️Don't overwhelm him with facts.
◀️They were overwhelmed with work.
3 : to defeat ( someone or something ) completely
◀️The city was overwhelmed by the invading army.
◀️[She was overwhelmed at the polls. [=she was badly defeated in the election
4 : to cover over ( something ) completely with water
◀️The boat was overwhelmed [=engulfed] by a huge wave.
Overwhelming میشه :
شدید - زیاد - قوی - پر تعداد - کثیر - عظیم و پرقدرت
گیج کننده - طاقت فرسا - کلافه کننده - برهم زننده ی تجسم فکری ( یعنی باعث بشه مثل یه آدم معمولی نتونید با فکر باز تصمیم بگیرید یا فکر کنید و اون چیز به اندازه ی کافی بزرگ هست که تمرکزتون رو به هم بزنه )
جانکاه
Overwhelming عالی
Overwhelmed متاثر , شوکه و مستاصل . شکست خورده
overwhelming anxiety
ویرانگر
داغون کننده
به نظر من باید این کلمه رو با توجه به ساختار جمله ترجمه کرد و نه به صورت جدا از جمله ای در اون به کار رفته. برای مثال:
She felt an overwhelming urge/desire/need to tell someone about what had happened
... [مشاهده متن کامل]
او میل / نیاز شدیدی احساس می کرد که در مورد اتفاقی که افتاده بود به بقیه بگوید.
یا
برای او مشکل بود که در برابر نیاز به بازگو کردن انچه اتفاق افتاده است مقاومت کند.
مهم اینه که مفهوم منتقل بشه. یکی از مشکلات اینه که خیلی ها سعی می کنن ترجمه کلمه به کلمه ارائه بدن که خیلی وقت ها درست از آب درنمیاد.
1 - توان فرسا، فشار آور، هر چیز ی و یا حسی که مقابله و سر و کله زدن با آن دشوار باشد.
2 - عظیم، بسیار زیاد، شدید.
تحت فشار
نابود کننده ( از لحاظ فکری و عاطفی )
غافلگیر کننده ( ، - )
مقهور کننده، مات ومبهوت کننده ( هم تاثیر مثبت هم منفی )
آقای علی افراسیابی در تاریخ 1396/08/03 نوشت"در حالت صفتی ، معنی خیلی عالی رو میده وقتی از مقدار صحبت باشه، مثلا "his party won overwhelming support" یعنی مهمانی اون شخص برنده ی عالی ترین پشتیبانی و تدارکات
... [مشاهده متن کامل] شد. ". به نظرم این معنا درست نباشد زیرا در این حالت کلمه معنای قاطع یابیشترین یا اکثریت مطلق را می دهد. پس ترجمه می شود حزب اکثریت مطلق هوادارن را به خود اختصاص داد.
پدر درآر!
از پای درآورنده
He was overwhelmed: پدرش در اومد/از پا در اومد ( عامیانه ) /از پای درآمد ( رسمی )
کمرشکن
زائدالوصف
غیرقابل تحمل
طاقت فرسا - توان فرسا
توان فرسا، توان کاه
گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی
سرشار
برعکس نظر یک دوست بعضی ترجمه های پیشنهادی خیلی خوبن - همیشه که موضوع محاوره نیست مصلا من دنبال معنی مناسب برای over whelming architecture بودم و بر اساس پیشنهاد دوستان معماری مقهور کننده به ذهنم اومد که به اونچه می خوام بگم نزدیکه - ممنون از همه
Brith taking به معنی نفس گیر
فراگیر
اکثرا یا کاملا
( با گذاشتن تاثیر زیاد بر شما ) میخکوب کننده، مات و مبهوت کننده
مترادف است با Fed up
کلافه کننده
overwhelming number
اینجا معنی زیاد میده
برای این واژه چندین هم چم هست: overpowering; crushing; staggering; stunning, dazing; flooding
اکنون به گزاره زیر بنگرید:
probably as a result of ( overwhelming effect ) of minor genetic disharmony by superiority of heterozygous genotypes of the hybrids .
... [مشاهده متن کامل]
پس در اینجا باید از واژگان چیرش، چیرگی، تانیدن، تانش ( که برابر واژگان عربی غلبه را به کاربست.
باسپاس
شدید، زیاده از حد، اجتناب ناپذیر؛ قاطع، مسلم، چشمگیر؛ مقاومت ناپذیر، نفس گیر؛ طاقت فرسا، کشنده؛ مسرت بخش، شادی بخش؛ تاسف بار، دردناک، بسیار گرم، صمیمانه
فوق العاده، عالی
قابل تأمل
فلج کننده
سرسام آور - دردسر ساز
overwheliming majority اکثریت قریب به اتفاق
قوی. قدرتمند
تحمیل کردن
extreme
great
overpowering in effect, number, or force
سنگین، تحمل ناپذیر ، توان فرسا
اجتناب ناپذیر
قاطع، ناگزیر، مسلم
منکوب کننده، مقهور کننده، غافلگیر کننده، بسیار شدید، تاثیرگذار، ( مجازی - به دلیل تاثیر شدید ) در خود غرق کننده
تکان دهنده
غافلگیر کننده
قریب به اتفاق ، نزدیک به واقعیت
مقهور کننده
به شدت تحت تاثیرقرار گرفته
غرق شده
مستغرق در چیزی
طاقت فرسا، پرقدرت
در حالت صفتی ، معنی خیلی عالی رو میده وقتی از مقدار صحبت باشه، مثلا "his party won overwhelming support" یعنی مهمانی اون شخص برنده ی عالی ترین پشتیبانی و تدارکات شد.
در حالت فعلی سه معنی میده ، یکیش به معنی احساسات قوی تاثیر پذیرفته از یک حالته ، دومیش به معنی شکست قاطعه و سومیش به معنی کشید یا تنفس چیزی توی ریه است ، برای مثال :
1 - "I was overwhelmed with guilt"
2 - the Irish side was overwhelmed 15–3 by Scotland"
3 - "floodwaters overwhelmed hundreds of houses"
سهمگین
سرکوب کننده
غیر واضح - مبهم
گیج کننده ، کلافه کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٥)