overtax

/ˌoʊvəˈtæks//ˌəʊvəˈtæks/

معنی: مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر
معانی دیگر: مالیات بیش از حد گرفتن، زیادی مالیات بستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overtaxes, overtaxing, overtaxed
مشتقات: overtaxation (n.)
(1) تعریف: to tax too highly.

(2) تعریف: to strain or demand of excessively; overburden.
مشابه: drive, overwhelm, stretch, tax

- His many responsibilities overtax him.
[ترجمه گوگل] مسئولیت های فراوان او بر او مازاد بر مالیات می گذارد
[ترجمه ترگمان] مسئولیت های بسیاری به او محول شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You can't help Britain by overtaxing its people.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با مالیات بر مردم بریتانیا کمک کنید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید با overtaxing مردمش به بریتانیا کمک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This problem is overtaxing my brain.
[ترجمه گوگل]این مشکل بیش از حد به مغزم فشار می آورد
[ترجمه ترگمان]این مشکل مغز من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Take it easy. Don't overtax yourself.
[ترجمه گوگل]سخت نگیر به خودت مالیات اضافه نکن
[ترجمه ترگمان] آروم باش خودتو سرزنش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Be careful you don't overtax yourself.
[ترجمه گوگل]مواظب خود باشید که از خود مالیات اضافه نکنید
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که خودت را سرزنش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've been overtaxed this month.
[ترجمه گوگل]این ماه از من مالیات اضافه شده است
[ترجمه ترگمان]من در این ماه overtaxed کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Since the operation, he's been careful not to overtax himself.
[ترجمه گوگل]از زمان عملیات، او مراقب بوده که از خود مالیات اضافه نکند
[ترجمه ترگمان]از وقتی عمل انجام شد، اون خیلی مراقب بوده که خودش رو لو نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His friend fears the difficult work may overtax his weak brain.
[ترجمه گوگل]دوست او می ترسد که کار دشوار ممکن است بر مغز ضعیف او فشار بیاورد
[ترجمه ترگمان]دوست او می ترسد که کار دشوار مغز ضعیفش را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Food should not be overtaxed.
[ترجمه گوگل]غذا نباید بیش از حد مالیات شود
[ترجمه ترگمان]غذا نباید بیش از حد مجاز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A good coach has to make sure not overtax his star players.
[ترجمه گوگل]یک مربی خوب باید اطمینان حاصل کند که از بازیکنان ستاره خود اضافه مالیات نمی گیرد
[ترجمه ترگمان]یک مربی خوب باید مطمئن شود که بازیکنان ستاره او را جذب نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will overtax the body if you don't give it a chance to recuperate.
[ترجمه گوگل]اگر به بدن فرصت ریکاوری ندهید، مازاد بر بدن وارد می کنید
[ترجمه ترگمان]اگر فرصتی برای بهبود پیدا نکنی، جسد را از بین می بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't overtax yourself to learn syntax.
[ترجمه گوگل]برای یادگیری نحو از خود مالیاتی زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]خود را قانع نکنید که نحو را یاد بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't overtax my constitutents!
[ترجمه گوگل]از مشمولان من مازاد مالیات نگیرید!
[ترجمه ترگمان]به constitutents نگاه نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't overtax my constituents!
[ترجمه گوگل]از رای دهندگان من بیش از حد مالیات نگیرید!
[ترجمه ترگمان]به constituents عمل نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this case there was widespread support and sympathy from the overtaxed gentry and clergy.
[ترجمه گوگل]در این مورد حمایت و همدردی گسترده ای از جانب اعیان و روحانیون مازاد بر مالیات وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این مورد حمایت و همدردی گسترده ای از طبقه متوسط overtaxed و روحانیون وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مالیات سنگین بستن بر (فعل)
overtax

بار سنگین نهادن بر (فعل)
overtax

انگلیسی به انگلیسی

• impose taxes that are too high; require too much, demand too much; overdo, overexert
if you overtax yourself, or are overtaxed, you are physically or mentally exhausted.
if a government overtaxes a country or its people, it makes them pay too much tax.

پیشنهاد کاربران

To make excessive demands on
( a person's strength, abilities, etc )
بیش از حد از چیزی/کسی کار کشیدن
( بیش از حد فشار آوردن )
( بیش از حد نیرو وارد کردن )
Aurora, cut power. You are overtaxing your ship
Star Trek TOS

1 - کار زیاد و بیش از حد از کسی یا چیزی کشیدن
2 - مالیات اضافه گرفتن
https://www. ldoceonline. com/dictionary/overtax

بپرس