overtaken


معنی: مبتلا

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past participle of

جمله های نمونه

1. Our US sales have now overtaken our sales in Europe.
[ترجمه گوگل]فروش ما در ایالات متحده اکنون از فروش ما در اروپا پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]فروش ایالات متحده در حال حاضر به فروش ما در اروپا رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hingis has now overtaken her in the world tennis rankings.
[ترجمه گوگل]هینگیس اکنون در رده بندی تنیس جهان از او پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]هینگیس اکنون در رده بندی تنیس جهانی از او پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was overtaken on the final lap.
[ترجمه گوگل]او در دور آخر سبقت گرفت
[ترجمه ترگمان]او را در آغوش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A wave of frivolity has overtaken the election campaign.
[ترجمه گوگل]موجی از بیهودگی مبارزات انتخاباتی را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]موجی از سبک سری در مبارزات انتخاباتی پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Quinine has been overtaken by newer drugs.
[ترجمه گوگل]کینین توسط داروهای جدیدتر پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر جدیدتر توسط مواد مخدر جدیدتر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Italy's economy has overtaken that of its nearest competitors.
[ترجمه گوگل]اقتصاد ایتالیا از نزدیکترین رقبای خود پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد ایتالیا از نزدیک ترین رقبای خود پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His kindness was suddenly overtaken by the threats.
[ترجمه گوگل]مهربانی او ناگهان تحت تأثیر تهدیدها قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]مهربانی او ناگهان به خطر افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was overtaken on the last stretch of the course.
[ترجمه گوگل]او در آخرین مسیر از کورس سبقت گرفت
[ترجمه ترگمان]او در آخرین قسمت مسیر به او رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was overtaken by the speed of events .
[ترجمه گوگل]سرعت حوادث بر او غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]با سرعت حوادثی روبه رو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their sales have now overtaken those of their arch-rival .
[ترجمه گوگل]فروش آنها اکنون از رقیب اصلی آنها پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]اکنون فروش آن ها از رقیب قدیمی آن ها پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sales are booming in Japan, which has overtaken Britain as the Mini's biggest market.
[ترجمه گوگل]فروش در ژاپن در حال رونق است، که بریتانیا را به عنوان بزرگترین بازار مینی پشت سر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]فروش در ژاپن در حال ترقی است، که از بریتانیا به عنوان بزرگ ترین بازار کوچک پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The film star was overtaken with another trouble.
[ترجمه گوگل]ستاره سینما با دردسر دیگری پیشی گرفت
[ترجمه ترگمان]ستاره فیلم از یک مشکل دیگر پیشی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Exports have already overtaken last year's figure.
[ترجمه گوگل]صادرات در حال حاضر از رقم سال گذشته پیشی گرفته است
[ترجمه ترگمان]صادرات در حال حاضر از رقم سال گذشته پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The family was overtaken by tragedy several years ago, and they still haven't recovered.
[ترجمه گوگل]این خانواده چندین سال پیش تحت تأثیر فاجعه قرار گرفتند و هنوز بهبود نیافته اند
[ترجمه ترگمان]این خانواده چندین سال پیش از تراژدی پیشی گرفته و هنوز التیام نیافته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Japan's productivity has overtaken America in some industries, but elsewhere the United States has clung on to its lead.
[ترجمه گوگل]بهره وری ژاپن در برخی صنایع از آمریکا پیشی گرفته است، اما در جاهای دیگر ایالات متحده به پیشتازی خود چسبیده است
[ترجمه ترگمان]بهره وری ژاپن در برخی صنایع از آمریکا پیشی گرفته است، اما در جای دیگر ایالات متحده به رهبری آن چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبتلا (صفت)
given, suffering, stricken, attacked, overtaken

پیشنهاد کاربران

سبقت گرفتن . . .
Overtaken vehicle
پیشی گرفتن
جلو افتادن
Infected
پیش بردن، ارتقاء دادن
مغلوب، مورد غلبه، جاافتاده، جامانده، عقب افتاده، عقب مانده
تلاقی

بپرس