overstuffed

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: packed too full.

(2) تعریف: padded with very thick upholstery.

- an overstuffed chair
[ترجمه گوگل] یک صندلی پر شده
[ترجمه ترگمان] یک صندلی راحتی بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an overstuffed pillow
متکای سفت (که در آن پر یا پنبه ی زیادی چپانده اند)

2. Just more oversized trousers, bold colors and the overstuffed parkas that are rapidly becoming fashion classics.
[ترجمه گوگل]فقط شلوارهای سایز بزرگتر، رنگ های تند و پارک های پرپر که به سرعت در حال تبدیل شدن به مد کلاسیک هستند
[ترجمه ترگمان]فقط شلوارهای بسیار بزرگ، رنگ های شجاعانه و the که به سرعت به آثار کلاسیک تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We are escorted into a large, overstuffed living room, and invited to make ourselves comfortable.
[ترجمه گوگل]ما را به یک اتاق نشیمن بزرگ و پر از وسایل همراهی می کنند و از ما دعوت می کنند تا خودمان را راحت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به درون یک اتاق نشیمن بزرگ و بزرگ سفر کردیم و از ما دعوت کردیم که راحت باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I left the overstuffed backpack on the floor, wedged between my feet.
[ترجمه گوگل]کوله پشتی پر شده را روی زمین گذاشتم و بین پاهایم فرو رفتم
[ترجمه ترگمان]کوله پشتی ام را روی زمین گذاشتم و بین پاهای من جا گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Inside there were card tables and chairs, overstuffed couches and simple kitchen equipment.
[ترجمه گوگل]داخل آن میز و صندلی کارتی، کاناپه های پر شده و وسایل آشپزخانه ساده وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در داخل آن میزها و صندلی ها، کاناپه های overstuffed و وسایل آشپزخانه ساده وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If the OS is clunky and overstuffed, like what you'll find on the BlackBerry, you'll have a devil of a time doing everything on your device.
[ترجمه گوگل]اگر سیستم عامل درهم و شلوغ باشد، مانند چیزی که در بلک بری پیدا می کنید، یک شیطان زمانه خواهید داشت که همه کارها را روی دستگاه شما انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]اگر زمین زیر clunky و بزرگ باشد، مثل کاری که در the پیدا می کنید، وقت زیادی برای انجام هر کاری در دستگاه خود خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The simpler the design is the better as overstuffed furniture and heavy and flamboyant detailing can visually reduce the small apartment .
[ترجمه گوگل]هرچه طراحی ساده تر باشد، بهتر است، زیرا مبلمان بیش از حد و جزئیات سنگین و پر زرق و برق می تواند از نظر بصری آپارتمان کوچک را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]ساده تر این است که طراحی بهتر است چون مبلمان و جزئیات شلوغ و پر زرق و برق می توانند این آپارتمان کوچک را به طور بصری کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The overstuffed leather seat and soft velour upholstery are all brand new.
[ترجمه گوگل]صندلی چرمی پر شده و روکش مخمل نرم همه کاملاً جدید هستند
[ترجمه ترگمان]صندلی چرمی بزرگی که در آن بزرگ شده بود، روکش مخملی راحتی بزرگی در آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After the meal, everyone minded their overstuffed stomachs and reclined on the back porch of the old house.
[ترجمه گوگل]پس از صرف غذا، همه به شکم پرپر شده خود فکر کردند و در ایوان پشتی خانه قدیمی دراز کشیدند
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا، همه با شکم پر شده از overstuffed، روی پله های پشتی خانه قدیمی لم دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is the design philosophy that leads to overstuffed websites that resemble Times Square in their relentless attack on the senses.
[ترجمه گوگل]این فلسفه طراحی است که منجر به وب‌سایت‌های شلوغی می‌شود که در حمله بی‌امان خود به حواس شبیه میدان تایمز هستند
[ترجمه ترگمان]این فلسفه طراحی است که منجر به بیش از حد وب سایت هایی می شود که شبیه میدان تایمز در حمله بیرحمانه خود به حواس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's as though you were carrying around an overstuffed sandbag, and each step costs you a huge effort!
[ترجمه گوگل]انگار که یک کیسه شن و ماسه پر از آن را با خود حمل می کنید و هر قدم برای شما هزینه زیادی دارد!
[ترجمه ترگمان]مثل این است که تو یک پری دریایی را حمل می کنی و هر قدم یک تلاش بزرگ برای تو خرج می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We've all felt the pain of being overstuffed.
[ترجمه گوگل]همه ما درد پرشدن بیش از حد را احساس کرده ایم
[ترجمه ترگمان]همه ما احساس کردیم که چقدر بزرگ و سنگین شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Chiefly Northern California Chiefly Canada A large, overstuffed sofa with upright armrests.
[ترجمه گوگل]عمدتاً کالیفرنیای شمالی عمدتاً کانادا یک مبل بزرگ و پر از صندلی با دسته های ایستاده
[ترجمه ترگمان]بطورکلی، کالیفرنیای شمالی عمدتا کانادا یک کاناپه بزرگ و بزرگ با armrests عمودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Surprised as I was to see his overstuffed duffle, I was even more surprised to see pockmarked Toby step through the open window after his brother, an identical duffle slung over his shoulder.
[ترجمه گوگل]با تعجب از دیدن دافلی که بیش از حد پر شده بود، بیشتر متعجب شدم وقتی دیدم توبی ژولیده از پنجره باز به دنبال برادرش می رود
[ترجمه ترگمان]در حالی که از دیدن توبی pockmarked که در حال overstuffed بود شگفت زده شدم، حتی از اینکه توبی رو دیدم که پشت پنجره باز نشسته بود، از پنجره باز به بیرون نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• excessively stuffed; satiated; overfilled

پیشنهاد کاربران

( در بافتار معماری ) پرنقش و نگار
Adolf Loos: He made furniture that was so totally overstuffed that the cabinetmaker's woodwork could no longer be seen
او اثاثیه ای چنان شلوغ و پرنقش ونگار می ساخت که دیگر چوبکاری نجّار دیده نمی شد.

بپرس