overstuff

/ˈovərˌstəf//ˈovərˌstəf/

معنی: با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن
معانی دیگر: بیش از حد در چیزی چپاندن، فزون آکندن، خیلی پر یا فشرده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overstuffs, overstuffing, overstuffed
(1) تعریف: to fill or pack (something) too full.
مشابه: clog

(2) تعریف: to pad (furniture) thickly with upholstery.

مترادف ها

با اشیا زیاد انباشتن (فعل)
overstuff

بیش از حد لزوم انباشتن (فعل)
overstuff

انگلیسی به انگلیسی

• stuff too much, satiate, overfill

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
بیش ازحد پر کردن / چپاندن / لبریز کردن / بیش بارگذاری
در زبان محاوره ای:
تا خرخره پر کردن، زیادی چپوندن، جا نداره دیگه، ترکیده از بس پره
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( فعل – فیزیکی ) :
پر کردن چیزی فراتر از ظرفیت طبیعی اش، مثل کیف، بالش، یا شکم
مثال: He overstuffed his suitcase and couldn’t zip it.
چمدونشو اون قدر پر کرد که بسته نمی شد.
2. ( صفت – توصیفی ) :
اشیاء یا فضاهایی که بیش ازحد پر یا متراکم شده ان، معمولاً با بار منفی یا طنز
مثال: The couch was overstuffed and hard to sit on.
مبل اون قدر پر بود که نشستن روش سخت شده بود.
3. ( استعاری – انتقادی ) :
اشاره به زیاده روی در محتوا، برنامه، یا طراحی—مثل متن های شلوغ، فیلم های پر از صحنه، یا برنامه های فشرده
مثال: The movie felt overstuffed with too many subplots.
فیلم از بس داستان فرعی داشت، شلوغ و سنگین شده بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
overfill – overload – cram – jam – pack – saturate – clutter