overspread

/oʊvərˈspred//ˌəʊvəˈspred/

معنی: بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن
معانی دیگر: (روی چیزی) پهن کردن، بر گستردن، (سر تا سر) پوشاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overspreads, overspreading, overspread
• : تعریف: to spread or cover over.

جمله های نمونه

1. A paleness overspread her face.
[ترجمه گوگل]رنگ پریدگی صورتش را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]چهره ای رنگ پریده بر چهره داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Wrinkles have overspread her face.
[ترجمه گوگل]چین و چروک صورتش را فراگرفته است
[ترجمه ترگمان]Wrinkles بر چهره او تسلط یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A faint blush overspread her face.
[ترجمه گوگل]سرخی کم رنگی روی صورتش پخش شد
[ترجمه ترگمان]سرخی خفیفی بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sky is overspread with black clouds.
[ترجمه گوگل]آسمان با ابرهای سیاه پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]آسمان از ابره ای سیاه پوشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The walls are overspread with plaster.
[ترجمه گوگل]دیوارها با گچ پوشانده شده اند
[ترجمه ترگمان]دیوارها پر از گچ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dread is toxicant will overspread that like plague.
[ترجمه گوگل]ترس سمی است که مانند طاعون شیوع می یابد
[ترجمه ترگمان]ترس بر این است که او مانند طاعون بر آن چیره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Luxury shall overspread the land, and fornication shall not cease to debauch mankind.
[ترجمه گوگل]تجمل گرایی زمین را فرا خواهد گرفت و زنا از خواری انسان ها باز نخواهد ماند
[ترجمه ترگمان]این شانس بر روی زمین خواهد بود، و فحشا تن به نوع بشر نخواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A smile overspread his broad face.
[ترجمه گوگل]لبخندی بر چهره پهنش نشست
[ترجمه ترگمان]لبخند بر چهره اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A cold sweat overspread him at the news that she was going away.
[ترجمه گوگل]با شنیدن خبر رفتن او عرق سردی بر او جاری شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این خبر، عرق سردی بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thefeeling, mixed of bitterness, anger, sympathy and mercy, overspread their bodies.
[ترجمه گوگل]احساسی که آمیخته از تلخی، خشم، همدردی و رحمت است، بر بدنشان فراگیر شده است
[ترجمه ترگمان]Thefeeling، آمیخته با تلخ کامی، خشم، دلسوزی و ترحم بر بدنشان چیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A deeper shade of hauteur overspread his features, but he said not a word.
[ترجمه گوگل]سایه عمیق تری از هیتور ویژگی های او را فراگرفت، اما او یک کلمه هم نگفت
[ترجمه ترگمان]رگه عمیقی از بزرگ منشی بر چهره اش نقش بست، اما چیزی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A puzzled grin overspread Passepartout's round face; clearly he had not comprehended his master.
[ترجمه گوگل]پوزخندی گیج‌آمیز صورت گرد پاسپارتو را فرا گرفت واضح است که او استاد خود را درک نکرده بود
[ترجمه ترگمان]لبخند حیرت انگیزی بر چهره گرد او نقش بست؛ به وضوح او استاد خود را درک نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sky over the city was overspread with a heavy smog.
[ترجمه گوگل]آسمان شهر را مه غلیظی فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]آسمان بالای شهر پر از دود سنگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hot lava overspread the mountainside.
[ترجمه گوگل]گدازه داغ دامنه کوه را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]گدازه ها سرخ شدم و به طرف کوه حرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسط یافتن (فعل)
expand, hold out, overspread

پهن شدن (فعل)
spread, overspread

روی چیزی گستردن (فعل)
overspread

تخصصی

[ریاضیات] پوشاندن، گسترده، سراسری

انگلیسی به انگلیسی

• spread out past; spread over; cover over

پیشنهاد کاربران

بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن
مثال:
It is the fire of Allah, set ablaze, Which will overspread the heart.
آن آتشی است شعله ور شده از طرف خدا که از قلب بسط می یابد و گسترده می شود.
�نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ� �الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ�

بپرس