oversimplify

/ˌoʊvəˈsɪmplɪfaɪ//ˌəʊvəˈsɪmplɪfaɪ/

معنی: زیاد ساده کردن، خیلی سهل گرفتن
معانی دیگر: بیش از حد ساده کردن، از معنی انداختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: oversimplifies, oversimplifying, oversimplified
مشتقات: oversimplification (n.)
• : تعریف: to simplify to the point of error or distortion.

جمله های نمونه

1. One should not oversimplify the situation.
[ترجمه گوگل]نباید شرایط را بیش از حد ساده کرد
[ترجمه ترگمان]آدم نباید وضع را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's easy to oversimplify the issues involved.
[ترجمه گوگل]ساده کردن بیش از حد مسائل مربوط به آن آسان است
[ترجمه ترگمان]آسان کردن مسائل مربوط به آن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would be a grave error to oversimplify any of these outcomes.
[ترجمه گوگل]ساده کردن بیش از حد هر یک از این نتایج یک خطای بزرگ خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تشخیص هر کدام از این پیامدها یک اشتباه بزرگ خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This may oversimplify what was a long and bumpy road, but the contrast with the past four years is remarkable.
[ترجمه گوگل]این ممکن است مسیر طولانی و پر دست انداز را بیش از حد ساده کند، اما تضاد با چهار سال گذشته قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]این می تواند چیزی باشد که جاده ای بلند و پر از دست انداز بود، اما در مقایسه با چهار سال گذشته قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There's a tendency in news reports to oversimplify complex issues to make the news more entertaining.
[ترجمه گوگل]در گزارش های خبری تمایلی به ساده سازی بیش از حد موضوعات پیچیده برای سرگرم کننده تر کردن اخبار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک گرایش در گزارش های خبری به مسایل پیچیده تری وجود دارد که اخبار را جالب تر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This chapter shows how managers tend to oversimplify when they set objectives for the business.
[ترجمه گوگل]این فصل نشان می دهد که چگونه مدیران وقتی اهدافی را برای کسب و کار تعیین می کنند، تمایل به ساده سازی بیش از حد دارند
[ترجمه ترگمان]این بخش نشان می دهد که چگونه مدیران زمانی که اهداف خود را برای این کار تعیین می کنند، تمایل به oversimplify دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I will certainly not attempt to oversimplify it in this short article.
[ترجمه گوگل]من مطمئناً سعی نمی کنم در این مقاله کوتاه آن را بیش از حد ساده کنم
[ترجمه ترگمان]من قطعا سعی نمی کنم در این مقاله کوتاه از آن استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a result, the news writers have to oversimplify the language they use.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، نویسندگان اخبار مجبورند زبانی که استفاده می کنند را بیش از حد ساده کنند
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، نویسندگان اخبار مجبورند به زبانی که از آن ها استفاده می کنند را oversimplify
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To oversimplify, the IETF created SIP and its brethren protocols because of a belief that H. 323 would not scale well.
[ترجمه گوگل]برای ساده‌تر کردن، IETF پروتکل‌های SIP و برادرانش را ایجاد کرد، زیرا معتقد بود که H 323 به خوبی مقیاس نمی‌شود
[ترجمه ترگمان]به oversimplify، IETF SIP و protocols را به دلیل اعتقادی که H ۳۲۳ تاثیر خوبی در بر نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't oversimplify the instructions.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها را بیش از حد ساده نکنید
[ترجمه ترگمان]دستورها رو زیاد ساده نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't oversimplify the problem.
[ترجمه گوگل]مشکل را بیش از حد ساده نکنید
[ترجمه ترگمان]مشکل رو زیاد ساده نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To describe all these people as refugees is to oversimplify the situation.
[ترجمه گوگل]توصیف همه این افراد به عنوان پناهنده به معنای ساده کردن بیش از حد وضعیت است
[ترجمه ترگمان]برای توصیف تمام این افراد به عنوان پناهنده باید وضعیت را تحت کنترل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, these studies are criticized by many analysts as impressionistic and loaded with gross generalizations that greatly oversimplify political reality.
[ترجمه گوگل]با این حال، این مطالعات توسط بسیاری از تحلیل‌گران به‌عنوان امپرسیونیستی و مملو از تعمیم‌های فاحشی که واقعیت سیاسی را تا حد زیادی ساده‌سازی می‌کنند، مورد انتقاد قرار می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این مطالعات توسط بسیاری از تحلیلگران به عنوان impressionistic مورد انتقاد قرار گرفته اند و پر از کلیت بخشی است که واقعیت سیاسی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To assume that he responds directly to data from the real world is to oversimplify the relationship between his inputs and outputs.
[ترجمه گوگل]فرض اینکه او مستقیماً به داده‌های دنیای واقعی پاسخ می‌دهد، ساده‌سازی بیش از حد رابطه بین ورودی‌ها و خروجی‌هایش است
[ترجمه ترگمان]برای این که فرض کنیم که او مستقیما به داده های دنیای واقعی پاسخ می دهد، رابطه بین ورودی ها و خروجی ها را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیاد ساده کردن (فعل)
oversimplify

خیلی سهل گرفتن (فعل)
oversimplify

انگلیسی به انگلیسی

• simplify excessively, simplify too much
if you oversimplify something, you explain it so simply that what you say is no longer true or reasonable.

پیشنهاد کاربران

بپرس