overseer

/ˈoʊvəsɪə//ˈəʊvəsɪə/

معنی: سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر
معانی دیگر: سرکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person employed to supervise the work of others, esp. laborers.
مترادف: boss, foreman, super, supervisor
مشابه: administrator, director, leader, manager, superintendent, taskmaster

(2) تعریف: a person in charge of running and maintaining a property such as a plantation or landed estate.
مترادف: caretaker
مشابه: groundskeeper, keeper

جمله های نمونه

1. As an overseer, he suddenly found himself a person of consequence.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ناظر، ناگهان خود را فردی عاقبت‌بنیاد یافت
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک کارفرما، ناگهان خود را شخص مهمی یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The overseer was explaining the job to young trainees.
[ترجمه گوگل]ناظر کار را برای کارآموزان جوان توضیح می داد
[ترجمه ترگمان]سرپرست کار را به کارآموزان جوان توضیح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When the overseer was not in, most of the workers would lie down on the job.
[ترجمه گوگل]وقتی ناظر داخل نبود، اکثر کارگران سر کار دراز می کشیدند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ناظر در کار نبود، بیشتر کارگران در محل کار خود قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The stern overseer would never have allowed her to distract the other children.
[ترجمه گوگل]ناظر سختگیر هرگز به او اجازه نمی داد حواس بقیه بچه ها را پرت کند
[ترجمه ترگمان]مباشر کشتی هرگز اجازه نمی داد که مزاحم بچه ها شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Watching him and Peter Lilley, the new overseer of the poor, could be very instructive.
[ترجمه گوگل]تماشای او و پیتر لیلی، ناظر جدید فقرا، می تواند بسیار آموزنده باشد
[ترجمه ترگمان]نگاه کردن به او و پیتر Lilley، رئیس جدید فقرا، بسیار آموزنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was the overseer on the roads?
[ترجمه گوگل]او ناظر جاده ها بود؟
[ترجمه ترگمان]مباشر جاده ها بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These experiences included assignments such as product coordinator, overseer of sales meetings, trainer of inexperienced salespeople, and task-force member.
[ترجمه گوگل]این تجربیات شامل وظایفی مانند هماهنگ‌کننده محصول، ناظر جلسات فروش، مربی فروشندگان بی‌تجربه، و عضو کارگروه بود
[ترجمه ترگمان]این تجربیات شامل وظایفی مانند هماهنگ کننده محصول، ناظر جلسات فروش، مربی فروشندگان بی تجربه، و عضو نیروی کار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Pasha's overseer struck my father.
[ترجمه گوگل]ناظر پاشا پدرم را زد
[ترجمه ترگمان]ناظر کبیر پدرم را کتک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sir I am the present overseer but these things was before I came to the Parish.
[ترجمه گوگل]آقا من ناظر حاضر هستم، اما اینها قبل از آمدن من به پریش بود
[ترجمه ترگمان]آقا، من سرپرست فعلی هستم، اما این چیزها قبل از آمدن من به خانه کشیش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As soon as the harvesting was done, the overseer called him to the porch of the house.
[ترجمه گوگل]به محض اتمام برداشت، ناظر او را به ایوان خانه فرا خواند
[ترجمه ترگمان]به محض تمام شدن درو، مباشر او را به هشتی خانه صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The overseer, his wife, his family.
[ترجمه گوگل]ناظر، همسرش، خانواده اش
[ترجمه ترگمان]سرپرست و همسرش و خانواده اش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Arthas defeats the Orc overseer at Strahnbrad.
[ترجمه گوگل]آرتاس ناظر اورک را در Strahnbrad شکست می دهد
[ترجمه ترگمان]Arthas، او رک را در Strahnbrad شکست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 'she's after discharging our overseer and stayed home to go over the accounts with him.
[ترجمه گوگل]او پس از برکناری ناظر ما، در خانه ماند تا با او به بررسی حساب‌ها بپردازد
[ترجمه ترگمان]بعد از این که سرپرست ما را مرخص کرد و در خانه ماند تا با او به حساب ها رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's after settling accounts with the overseer, but she'll be along for the ball tonight.
[ترجمه گوگل]او به دنبال تسویه حساب با ناظر است، اما او امشب برای توپ همراه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بعد از تسویه حساب با مباشر، اما امشب به خاطر مجلس رقص خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرپرست (اسم)
protector, administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, attendant, overseer, headman, hierarch, symposiarch

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

متصدی (اسم)
superior, head, manager, director, foreman, superintendent, warden, chief, operator, overseer, boss

مباشر (اسم)
manager, foreman, supervisor, superintendent, steward, overseer, intendant

انگلیسی به انگلیسی

• supervise, manage, inspect
an overseer is someone whose job is to make sure that employees are working properly or that a project is being carried out correctly.

پیشنهاد کاربران

[زندان] مراقب، مأمور
( منبع: فرهنگ هزاره )
سرکار گر

بپرس