oversee

/ˌoʊvəˈsiː//ˌəʊvəˈsiː/

سرپرستی کردن، نظارت کردن، (به طور اتفاقی یا مخفیانه) دیدن، کاشف به عمل آوردن، اکتشاف کردن، زیر نظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: oversees, overseeing, oversaw, overseen
(1) تعریف: to watch over and direct (others or their work); supervise.
مترادف: boss, superintend, supervise
مشابه: administer, advise, command, control, direct, guide, lead, manage, monitor, quarterback, regulate, run

- I will oversee this project, and the others will work under me.
[ترجمه گوگل] من بر این پروژه نظارت خواهم کرد و بقیه زیر نظر من کار خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] من بر این پروژه نظارت خواهم کرد و بقیه تحت کنترل من خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to watch over and maintain (a property); caretake.
مترادف: take care of, tend
مشابه: maintain, manage, mind, superintend, watch

- The old caretaker retired, and his son oversees the estate now.
[ترجمه گوگل] سرایدار قدیمی بازنشسته شد و پسرش اکنون بر املاک نظارت دارد
[ترجمه ترگمان] سرایدار مدرسه حالا بازنشسته شده بود و پسرش تحت کنترل ملک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Call in an architect or surveyor to oversee the work.
[ترجمه گوگل]برای نظارت بر کار با یک معمار یا نقشه بردار تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]به یک معمار یا surveyor زنگ بزنید تا به کار نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You must employ someone to oversee the project.
[ترجمه گوگل]شما باید شخصی را برای نظارت بر پروژه استخدام کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید کسی را استخدام کنید تا به پروژه نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There will be an interim government to oversee the transition to democracy.
[ترجمه گوگل]یک دولت موقت برای نظارت بر گذار به دموکراسی وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]یک دولت موقت برای نظارت بر انتقال به دموکراسی وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Judge Stacks was appointed to oversee the disposition of funds.
[ترجمه گوگل]قاضی استکس برای نظارت بر دفع وجوه منصوب شد
[ترجمه ترگمان]دستور قاضی برای نظارت بر شرایط مالی تعیین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Use a surveyor or architect to oversee and inspect the different stages of the work.
[ترجمه گوگل]از نقشه بردار یا معمار برای نظارت و بازرسی مراحل مختلف کار استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک معمار یا معمار برای نظارت و بازرسی مراحل مختلف کار استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We've just appointed a coordinator who will oversee the whole project.
[ترجمه گوگل]ما به تازگی یک هماهنگ کننده تعیین کرده ایم که بر کل پروژه نظارت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ما فقط یه هماهنگ کننده انتخاب کردیم که کل پروژه رو نظارت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An independent moderator should be appointed to oversee the negotiations.
[ترجمه گوگل]باید یک ناظم مستقل برای نظارت بر مذاکرات تعیین شود
[ترجمه ترگمان]یک میانجی مستقل باید برای نظارت بر مذاکرات منصوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has vowed to oversee the elections impartially.
[ترجمه گوگل]او قول داده است که بر انتخابات نظارت بی طرفانه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او قول داده است که بر انتخابات بی طرفانه نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A team leader was appointed to oversee the project.
[ترجمه گوگل]یک سرپرست تیم برای نظارت بر پروژه منصوب شد
[ترجمه ترگمان]یک رهبر تیم برای نظارت بر این پروژه منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A committee has been appointed to oversee the work.
[ترجمه گوگل]کمیته ای برای نظارت بر کار تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]کمیته ای برای نظارت بر کار منصوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As marketing manager, her job is to oversee all the company's advertising.
[ترجمه گوگل]به عنوان مدیر بازاریابی، وظیفه او نظارت بر تبلیغات شرکت است
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان مدیر بازاریابی، نظارت بر تمام تبلیغات شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its role is to oversee and regulate the activities of the different financial institutions.
[ترجمه گوگل]نقش آن نظارت و تنظیم فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه ترگمان]نقش آن نظارت و نظارت بر فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Administrators oversee the testing of students, to place them in the appropriate classes.
[ترجمه گوگل]مدیران بر آزمون دانش آموزان نظارت می کنند تا آنها را در کلاس های مناسب قرار دهند
[ترجمه ترگمان]مدیران مدیران آزمون دانش آموزان را نظارت می کنند تا آن ها را در کلاس های مناسب قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They oversee the activities of both the port and the free zone.
[ترجمه گوگل]آنها بر فعالیت های بندر و منطقه آزاد نظارت دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر فعالیت های هر دو بندر و منطقه آزاد نظارت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Team leaders and project managers oversee groups of programming staff.
[ترجمه گوگل]رهبران تیم و مدیران پروژه بر گروه های کارکنان برنامه نویسی نظارت می کنند
[ترجمه ترگمان]رهبران تیمی و مدیران پروژه بر گروه های کارکنان برنامه ریزی نظارت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• supervise, manage, inspect
if someone in authority oversees a job or an activity, they make sure that it is done properly.

پیشنهاد کاربران

To make sure that is being done properly
رصد کردن
نظارت کردن ، پاییدن
واژه oversea یعنی اونور آب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : oversee
✅️ اسم ( noun ) : oversight
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
نظارت کردن، زیر نظر داشتن
فهمیدن، شست خبردار شدن

بپرس